LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"«شهادت در راه سعادت بشر»"
مشروح بیانات ارزشمند حضرت آیت الله العظمی شیرازی در آستانه ماه محرم الحرام 1442
کد 10964
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 06 شهریور 1399 - 7 محرّم الحرام 1442
 مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در آستانه فرارسیدن ماه محرم الحرام 1442ق، در شامگاه چهارشنبه 29 ذی الحجه سال 1441ق (1399/5/29) سخنانی را در حضور جمعی از علما، فضلا و مبلغان ایراد فرمودند که مشروح بیانات مرجع عالیقدر بدین شرح می باشد:
 
یا حسین علیه السلام

فرارسیدن ماه محرم الحرام و در پی آن، صفر الأحزان را به مقام شامخ و رفیع امامت کبری و ولایت عظمی، آقا حضرت بقیة الله، مهدی موعود عجل الله تعالی فرج الشریف تسلیت و تعزیت می گوییم و از باری تعالی خواستاریم که در فرج آن حضرت تعجیل فرماید، تا از رهاورد این حادثه مهم مشکلات روزافزون همه مردم دنیا و گرفتاری‌های عدیده آن ها، اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی، همگی هرچه زودتر به فضل خدای عزوجل و عنایت حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرج الشریف رفع گردد.

نیز به مردان و زنان مؤمن در هر جای دنیا، مصیبت بزرگ شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و فرارسیدن موسم عزای آن حضرت را تعزیت می گویم. امیدوارم که امسال عزای آن امام شهید بهتر و بیشتر و با موفقیت بیشتر نسبت به سال های قبل در همه جای دنیا، چه در کشورهای اسلامی و چه غیر اسلامی با شکوه و پرشور برگزار گردد و هیئت‌ها و حسینیه‌ها در همه جای دنیا شعائر مقدس حسینی را بهتر از همیشه و گسترده‌تر و پربارتر و پرشورتر برگزار کنند.

قطره ای از ژرفای زیارت امام حسین علیه السلام

بنده مکرراً عرض کرده ام که زیارت‌نامه‌ها و دعاهای وارد شده از ائمه معصوم علیهم السلام و مخصوصاً زیارت‌نامه های حضرت امام حسین علیه السلام دریایی از معارف هستند که ژرفایی برای آن نمی‌توان تصور کرد. کلمه کلمه آن ها نیازمند بررسی و شرح است. هر چند عالمان شیعه غالباً با ظالمان زمانه خود گرفتار بوده و فرصت انجام این قبیل امور به آن ها دست نمی داد، شرح‌هایی هر چند اندک و کوتاه از سوی برخی عالمان درباره بعضی از زیارات و ادعیه در دست است که خود می تواند محل مراجعه اهل علم و جویندگان معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باشد. امثال مرحوم علامه مجلسی و علامه سید عبدالله شبّر و دیگران در این زمینه تلاش‌های درخور تحسین دارند. این شرح‌ها همان گونه که گفته شد غالباً کوتاه است و همه ادعیه و زیارات وارد شده از معصومان علیهم السلام را پوشش نمی دهد، بماند که شرح های موجود کافی نیست و متن های شرح شده نیازمند کار بیشتر است که می طلبد اهل علم در این زمینه کوشش و وقت بیشتری صرف کنند.

در یکی از زیارت‌های وارد شده برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام به تعابیری برمی‌خوریم که جای تأمل و مطالعه بسیار دارد. عبارت از این قرار است:

«اَلسَّلاَمُ عَلَی اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْمَظْلُومِ اَلشَّهِیدِ قَتِیلِ اَلْعَبَرَاتِ وأَسِیرِ اَلْکُرُبَاتِ. اَللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَاِبْنُ وَلِیِّکَ وَصَفِیُّکَ اَلثَّائِرُ بِحَقِّکَ؛ سلام بر حسین بن علی (علیهما السلام)، آن مظلوم شهید، کشته اشک‌ها و گرفتار رنج‌ها. بار پروردگارا، من شهادت می دهم که او ولیّ تو و فرزند ولیّ توست و کسی است که برای برپاداشتن حق تو [یا: به امر تو] برگزیده شده است».

«قَتِیلِ اَلْعَبَرَاتِ» یعنی کشته گریه، کشته اشک. «أَسِیرِ اَلْکُرُبَاتِ» هم یعنی گرفتار رنج‌ها. هر دو عبارت دربرگیرنده دنیایی از مطالب درباره آن حضرت است. حضرت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و حتی پس از آن متحمل مصائب زیادی شدند. عبارت «اَلثَّائِرُ بِحَقِّکَ» دقیقاً موضوع بحث ماست. عبارتی که نیازمند واکاوی و تدقیق بیشتر است.

وجه حقیقی و مجازی واژه انقلاب حسینی

کلمه «اَلثَّائِر» امروزه نیز در عربی مستعمل است. ثورة، مصدر این کلمه هر چند به معنی انقلاب به کار می رود اما معنای حقیقی آن، این نیست. انقلاب معنای مجازی آن است. انقلاب، گونه‌ای انفعال است و انفعال را نمی توان به شخص نسبت داد مگر در برخی موارد، بلکه به نتیجه فعل شخص مربوط است و فعل را می توان به شخص نسبت داد.

قلب، یعنی عوض کردن. این کلمه امروزه استعمال زیادی دارد. کسی که نظامی را ساقط می کند اصطلاحاً می گویند: «قلب نظام الحکم». با دگرگون شدن نظام و روی کار آمدن نظام حاکم دیگر، قلب روی داده است، در فارسی هم این کار را انقلاب می نامند. این کلمه در اصل عربی است. در نوشته‌های فارسی تعبیر «انقلاب حسینی» بسیار به چشم می خورد. باید این معنا را به مجاز گرفت. در غیر این صورت درست نیست. هر چند کسانی که آن را به کار می گیرند معنای حقیقی آن را اراده می کنند و نه مجازی، که البته نادرست است.

در عبارت «اَلثَّائِرُ بِحَقِّکَ» اگر باء را به معنای لام بگیریم که فراوان هم در عربی به این معنا به کار رفته، معنی عبارت چنین می شود: حضرت امام حسین علیه السلام برای [احقاق] حق خدا «ثوره» کرد. ولی اگر آن را باء تعدیه بدانیم، چنین از آن فهمیده می شود که حضرت سیدالشهدا علیه السلام بر پایه حقی که خدای متعال به او داده ثوره کرد. زیرا کسی جز امام معصوم حق ثوره را ندارد، مگر اینکه از جانب امام معصوم بالخصوص یا بالعموم اجازه این کار را کسب کند؛ چراکه «إن الحکم إلاّ لله؛ حکم فقط از آن خداست» و خدای تبارک وتعالی این اجازه را داده است. همه احکام را خدای متعال به چهارده معصوم علیهم السلام تفویض کرده است آن گاه بحث نواب خاص و نواب عام هم در این زمینه مطرح است که از بحث ما خارج است.

آسمان خون بارید

حضرت امام حسین علیه السلام استثنای عالم وجود است. این استثنا هم دامن تشریع الهی را گرفته و هم تکوین او را. در ساحت شرع هرگاه به قضیه امام حسین علیه السلام می رسیم بسیاری از احکام عوض می شود و اموری ساقط می گردد و اموری دیگر واجب.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام در تکوین و آفرینش هم دست برده است. در مسیر طبیعی و عادی آفرینش آنجا که به امام حسین علیه السلام و شعائر او می رسد رفتارهایی متفاوت و خارق عادت روی می دهد. از آن جمله می توان از خون باریدن آسمان پس از شهادت آن حضرت یاد کرد: «لَمَّا أَنْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً؛ هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد، آسمان خون بارید».

در هیچ کجای تاریخِ معصومان علیهم السلام نظیری برای این حادثه نداریم. سوگ شهادت حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله چنان سنگین بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «وأُزِیلَتِ اَلْحُرْمَةُ؛ حرمت‌ها از بین رفت» به این معنا که کاملاً حرمت‌ها از بین رفت و آن احترامی که اهل بیت علیهم السلام در زمانه رسول خدا صلی الله علیه وآله در میان مردم داشتند به کلی نابود شد. هر چند این حادثه بسیار ناگوار است اما خون باریدن آسمان حرف دیگری است که حتی در جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن سلام الله علیه رخ نداد.

یا در شهادت حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد: «تَهَدَّمَتْ‌ وَاللَهِ‌ أَرْکَانُ‌ الْهُدَی‌؛ به خدا قسم، پایه‌های هدایت فرو ریخت». استعمال جمع مضاف در اینجا حاکی است که ستون و اساس هدایت به کلی فرو ریخت و رکنی برای آن باقی نماند. باز این فاجعه دردناک و جبران‌ناپذیر را هر چند چیزی جبران نمی کند، اما خون باریدن آسمان حاکی از فاجعه‌ای بسا دردناک‌تر است و حتی از زیر سنگ ها خون جاری بود.

فاجعه خون باریدن آسمان پس از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در نقاط مختلف دنیا، از زبان افراد بسیاری نقل کرده‌اند و کتاب‌های حدیث و تاریخ آن را ثبت نموده‌اند. گستردگی این امر خارق عادت خود دلیلی دیگر بر وسعت فاجعه به شهادت رسیدن آن حضرت است.

این، تنها یک مورد از هزاران خرق عادت مرتبط با حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و در آن، قواعد تکوین به هم خورده است. در این باره بسیار نوشته‌اند، به گونه‌ای که برخی فضلا در کتاب‌هایی آن‌ها را گرد آورده و با عناوینی همچون «الخصائص الحسینیة» چاپ کرده‌اند. به گمان من آنچه جمع آوری شده تنها بخشی از همه معاجز آن حضرت است. شاید عشری از آن باشد که عمدتاً روایات و زیارات به آن اشاره فرموده‌اند و معمولاً در این مجموعه‌ها گرد آمده است.

کربلا و سرگردانی کشتی نوح علیه السلام

یکی از مظاهر اعجاز حضرت امام حسین علیه السلام که برخلاف تکوین روی داد به داستان حضرت نوح علیه السلام و کشتی او بر می گردد. خدای متعال پس از آنکه حضرت نوح نفرین کرد عذابش را نازل نمود؛ طوفانی جهانگیر که کسی از آن در امان نماند مگر آنکه سوار بر کشتی نوح شد. نقل شده هنگامی که کشتی نوح از فراز سرزمین کربلا می گذشت گرفتار گرداب مخوفی شد، به نحوی که حضرت نوح علیه السلام نگران شد که مبادا غرق شوند؛ «خاف الغرق». این در حالی است که زمین کربلا طبیعتاً و از نظر تکوینی قابلیت به وجود آوردن گرداب را ندارد.

ابعاد کشتی نوح را در کتاب های حدیث و تاریخ این گونه توصیف کرده‌اند که طول آن هزار و دویست ذراع بود، یعنی چیزی معادل ششصد متر (بیش از نیم کیلومتر) و هشتصد ذراع هم عرض آن بود، یعنی قریب به نیم کیلومتر. هشتاد ذراع؛ یعنی چهل متر هم ارتفاع آن بود که با این توصیف از مناره‌های موجود هم بلندتر بود. ارتفاع مناره‌ها معمولاً از بیست الی سی متر تجاوز نمی کنند. این طول و عرض و ارتفاع نشان می دهد که کشتی نوح علیه السلام چقدر بزرگ بوده است. پس نمی‌باید در گردابی چنان گرفتار شود و دور خود بچرخد که ترس فرو رفتن آن در آب وجود داشته باشد.

این موارد صرفاً داستان های تاریخی که گزارشگر حوادثی باشند، نیست. اینها جای تأمل دارد. آخر، گرداب در هر جایی درست نمی شود. در نهرهای بزرگ مانند دجله و فرات اگر برخی دیده باشند در جاهایی وسعت آن نهرها به نیم کیلومتر و بیشتر هم می رسد. در آنجا گاهی گرداب‌های کوچکی تشکیل می شود. گرداب هم بر اثر حفره‌هایی در زمین به وجود می آید که آب در آنجا به دور آن حرکت دورانی پیدا می کند و به درون حفره کشیده می شود. لذا اگر اجسامی هم در آن نقطه بر آب شناور باشند، پس از اندکی چرخیدن به درون حفره کشیده می شوند.

والد ما خدایش بیامرزد نقل می کند که بالاتر از شهر سامرا نهر دجله وسعت زیادی دارد. کسانی که با بلم از آنجا می گذرند به گرداب‌هایی برمی‌خورند که در اصطلاح محلی آن‌ها را حلقوم گرگ می نامند. این گرداب‌ها با امواجی که در اطراف خود ایجاد می کنند اشیای شناور حتی بلم‌ها را به درون خود فرو می بلعند؛ لذا قایقران های محلی که جای آ‌ن ها را می شناختند سعی می کردند از کنار آن‌ها عبور کنند و به امواج آن‌ها نزدیک نشوند.

پس گرداب‌ها چنان قدرتی ندارند که بخواهند کشتی عظیم نوح را چنان بچرخانند که بیم غرق شدن آن برود. از طرفی گرداب همان گونه که گفتیم بر اثر چاله‌ها و ناهمواری‌هایی است که در کف رودخانه‌ها وجود دارد. اما همان گونه که می دانیم اطراف سرزمین کربلا از هر جهت تا صدها کیلومتر کوهی نیست و دشت صافی است که دره عمیق یا کوهی در آن وجود ندارد. پس به وجود آمدن چنان گردابی خلاف انتظار و نه بر قاعده علوم طبیعی است. این، چیزی نیست جز تصرفی که برخلاف قوانین تکوین در خلقت صورت گرفته است. آن هم فقط به دلیل انتساب آن منطقه به حضرت سیدالشهدا علیه السلام. شاید خدای متعال با این کار می خواسته حضرت نوح علیه السلام را منتبه به این مکان محترم و جایگاه والای آن بکند، والله العالم.

نیمه فراموش شده دین

«اَلثَّائِرُ بِحَقِّکَ». حقی که برای احیا و اقامه آن، از تعبیر ثائر استفاده شده است به واقع چه بود؟ آیا در شریعت اسلام و آیین رسول خدا صلی الله علیه وآله حکمی ناگفته باقی مانده بود که حضرت می خواست آن را به مردم برساند؟ البته، چنین نیست. شریعت رسول خدا صلی الله علیه وآله به تمامی نازل شد. مردم هم به احکام دین از نماز و روزه و حج و دیگر احکام عبادی پایبند بودند. پس چه چیزی و چه حقی است که حضرت برای آن، ثائر است؟ جامعه آن زمان چه چیزی کم داشته است که حضرت آن را برای جامعه جبران کردند؟

پاسخ همه این سؤالات در وصیت نامه حضرت سیدالشهدا علیه السلام که به برادرش محمد بن حنفیه سپردند آمده است. ایشان فرمود: «اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وأنهی عَنِ الْمُنکَرِ وأسِیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَأبی عَلیِّ بن أبی طالب» . حضرت در پی احیای سنت جدش، رسول خدا صلی الله علیه وآله و پدرش امیرمؤمنان صلوات الله علیه بود. حال آنکه مردم آن زمان به احکام عبادی مثل نماز و روزه و حج التزام داشتند و احکام ظاهری دین را انجام می دادند اما آنچه فراموش شده بود، سیره عملی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام بود. احکام شریعت به مسائل عبادی و ظاهری منحصر نمی شود. شریعت خدا بسی گسترده‌تر از آن است. احکام حکومت و اخلاق حاکم و نحوه رفتار او با مردم و حد و حدود او و حقوقی که دارد و ندارد نیز از مسائلی است که در سیره رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام مطرح شده و مهم است.

آنچه حضرت سیدالشهدا علیه السلام انجام داد همانا امر خدا بود. حقی بود و وظیفه‌ای که خدای متعال بر او محول کرد. «اَلثَّائِرُ بِحَقِّکَ». اگر هر یک از معصومان دیگر، مثلاً حضرت امیرمؤمنان علیه السلام یا حضرت امام حسن علیه السلام نیز می بودند، دقیقاً این رسالت را به همین شیوه که حضرت سیدالشهدا علیه السلام انجام دادند عملی می کردند؛ زیرا «کلهم نور واحد؛ آن‌ها همه نور واحدند».

رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله با مخالفان

از مسائل مهم در طول تاریخ که در زمانه ما هم همچنان از موضوعات مورد توجه حکومت هاست، مسئله براندازی نظام و جریمه مترتب بر آن از سوی حکومت‌های مختلف و قوانین آنهاست. به این مسئله مهم در سیره حکومتی رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله و حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه هم توجهی ویژه شده و نظرات و عملکرد ویژه ای برای آن دیده می شود که کاملاً ممتاز و منحصر به فرد است.

این موضوع حتی در کشورهای اسلامی معاصر هم جرمی سخت و نابخشودنی بوده و متخلفان، یعنی براندازان نظام به کیفر سختی دچار می شوند. نمونه آن، انقلاب‌هایی است که در این د‌هه‌های اخیر در برخی کشورهای اسلامی دیده‌اید. بنده خود انقلاب سال 52 میلادی در مصر و انقلاب عراق در سال 58 میلادی را خوب به خاطر دارم. بعد از آن هم در گوشه و کنار، کشورهای اسلامی دیگری هم دست به انقلاب‌هایی زدند. در اغلب این کشورها یک ماده در قانون اساسی مربوط به کسی است که اقدام به براندازی نظام حکومت می کند و نظرشان بر اعدام اوست. بنده خود این ماده قانونی را در کتاب‌های قانون برخی از این کشورها دیده‌ام اما در سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام که حضرت سیدالشهدا علیه السلام آن دو را ملاک‌های اسلام دانسته و پیروی از آن‌ها و احیای آن‌ها را هدف خود معرفی نموده است، فراوان با براندازان روبرو می شویم. با این تفاوت که نه در قوانین و احکام اسلام سخن از اعدام چنین افرادی آمده است و نه خود حضرت چنین کیفری برای براندازان اتخاذ کرده‌اند.

منافقان بارها در دوران حکومت حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله در مدینه منوره با توطئه و دسیسه‌های خود قصد براندازی نظام حکومت اسلامی و حتی قتل رسول خدا صلی الله علیه وآله را داشته‌اند، که بحمدالله در هر بار موفق به این کار نشدند. اما رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله با آنان، بسیار خواندنی است. حضرت هیچ گاه آنان را اعدام نکردند، حتی از شکنجه یا حبس و تنبیه آنان هم پرهیز می کرد. آیا این عملکرد در تاریخ بشر بی نظیر نیست؟! لطف و نگاه سراسر مهرآمیز حضرت که مایه شگفتی خاص و عام است تا آنجا رسید که براندازان و توطئه‌گران را از حقوق شهروندی مانند حقوق آن‌ها از بیت المال مسلمانان را منع نکرد. در مواردی حتی از افشای نام آنان هم خودداری نمود.

چنین رفتاری آن هم از حاکمی که در آغاز راه بوده و با موانع بسیاری برای پی‌ریزی حکومت خود رو به رو بوده است در تاریخ نظیر ندارد. حاکمان جوامع معمولاً هیچ ارفاقی در برابر مخالفان خود که اقدام به براندازی حکومت آن ها می کنند ندارند و به اشدّ مجازات که معمولاً همان اعدام است کیفر می دهند.

عبدالله بن أبی سلول

یکی دیگر از موارد براندازی که از قضا قرآن کریم هم با ذکر آیاتی از آن یاد کرده است به داستان عبدالله بن أبی سلول برمی‌گردد. هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله با یارانش از یکی از غزوه‌ها برمی‌گشت در پی منازعه‌ای که میان برخی از همراهانش روی داد، شخصی به نام عبدالله بن أبی سلول که از سرکردگان منافقان بود، به فتنه‌انگیزی پرداخت و با بیان سخنانی دل پیامبر صلی الله علیه وآله را رنجاند. قرآن کریم از این واقعه این گونه یاد می‌کند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُون؛ می‌ گویند اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آنکه عزتمندتر است آن زبون‌تر را از آنجا بیرون خواهد کرد و[لی] عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است لیکن این دورویان نمی‌ دانند».

اگر قرآن صریحاً سخن عبدالله بن أبی سلول را نقل نکرده بود، از ذکر آن شرم می کردم، «لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» آن‌هایی که با نحو آشنایی دارند می دانند اعزّ و اذلّ هر دو بر صیغه افعل تفصیل اند. اولی یعنی در نهایت عزت و دومی یعنی به غایت ذلیل. آن منافق چنین وعده می دهد که اگر پایش به مدینه برسد، او بر تخت عزت می نشیند و ـ نعوذ بالله ـ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله عزت خود را از دست می دهد و ذلیل می گردد. جمله خود را هم با لام قسم آغاز کرده و نون تأکید ثقیله را هم به کار برده است؛ (لَیُخْرِجَنَّ) که گویا تأکید و حتمیت در کلامش است.

آیا از این سخن که قرآن کریم هم مانند آن را نقل کرده است چیزی جز براندازی فهمیده می شود؟ براندازی با صراحت در آن پیداست. مشخص است چنان کینه‌ای از رسول خدا صلی الله علیه وآله داشته که دنبال آن بوده است هنگامی که به مدینه می رسد ـ حال به هر نحوی، خودش یا به کمک اعوان و اقرانش ـ می خواست که بر علیه حضرت کودتا کند. جزئیات داستان در آیه مذکور نیامده است. اما آن گونه که معصومان علیهم السلام در احادیث خود شرح داده‌اند و در کتب تفسیری مثل تفسیر تبیان آمده است، عبدالله بن ابی سلول قصد داشت که حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله را ـ نستجیر بالله ـ از شهر بیرون نماید و خودش در مدینه تاجگذاری کند.

اقدام عبدالله بن ابی سلول نمونه آشکار براندازی بود. بماند که انگیزه‌های او نیز از این کار کاملاً شخصی و نه بر پایه حقیقت مقبول و قابل دفاع بود. آنچه در خور توجه است رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله با او بود و اگر هر حاکم دیگری جای پیامبر صلی الله علیه وآله می بود ـ به شهادت تاریخ ـ از خطای او نمی گذشت و او را اعدام می کرد، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله که رسول رحمت است از او گذشت و او را کیفر نکرد.

یگانه نظامی که در دنیا چنین از برانداز حکومت می گذرد، نظام اسلام است که حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام با رفتار خویش آن را در حکومت‌های خود نشان دادند. این شیوه خاص سیره آن دو بزرگوار و دیگر معصومان علیهم السلام است. در سیره های دو بزرگوار اعدامِ براندازان و مخالفان سیاسی و شکنجه و حبس آن‌ها جایگاهی ندارد. و دیگر اینکه در سیره ایشان هرگز اموال مخالفان مصادره نمی شد. سیره آن حضرات در اوج کمال و شایستگی است و حضرت سیدالشهدا علیه السلام اقدام خود را بر پایه عمل کردن به سیره ایشان تبیین فرمودند.

اصحاب عقبه

قصه براندازی حکومت پیامبر صلی الله علیه وآله به داستان ابن ابی سلول ختم نمی شود. یکی دیگر از توطئه‌هایی که علیه حضرت چیده شد داستان عقبه است. در این مورد به حرف و تصمیم اکتفا نشده و توطئه‌گران اقدام عملی کردند. منافقان در کوه عقبه کمین کرده بودند و می دانستند که حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله از آن‌جا می گذرد. مشک‌هایی را پر از سنگ کرده و در جلوی شتر پیامبر صلی الله علیه وآله در آن گردنه تنگ و باریک افکندند. از این مشک‌ها که در اصطلاح «دباب» نام داشت در ادعیه یاد شده است.

خدای متعال به دست جبرئیل، پیامبر صلی الله علیه وآله را از دسیسه منافقان آگاه کرد. شتر که از صدای مهیب دباب وحشت کرده بود رم کرد. جبرئیل فرود آمده و زمام شتر را گرفت، وگرنه در آن معبر تنگ و خطرناک، خدای ناکرده هر لحظه احتمال می رفت که پیامبر صلی الله علیه وآله از بالا به ته دره سقوط کند. این گونه با امر و اراده خدای متعال نقشه منافقان کارگر نیفتاد و پیامبر صلی الله علیه وآله به سلامت از آنجا گذشت.

در آنجا پیامبر صلی الله علیه وآله یک یک منافقان را دید و آن‌ها را به نام، صدا زد. حذیفه، صحابی پیامبر صلی الله علیه وآله نیز در کنار و همراه ایشان بود. پیامبر صلی الله علیه وآله بعدها منافقان را عقوبت که نکرد، از افشای نام آنان هم امتناع ورزید. آن حضرت از حذیفه هم خواست کتمان کند و آن‌ها را رسوا نکند. کجای تاریخ نظیری برای این رفتار می توان یافت؟! اینها زیبایی های عاشورای حضرت سیدالشهدا علیه السلام است که باید در پی آشکار کردن آن به جهانیان بود.

رفتار امیرمؤمنان علیه السلام با مخالفان

حکومت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام هم از اقدامات براندازان آسوده نبود. در همان آغاز، طلحه و زبیر با آنکه دست بیعت با حضرت امیرمؤمنان علیه السلام داده بودند، چندی نگذشت که پیمان خود را شکستند و برای افروختن آتش فتنه راهی بصره شدند. هنگامی که می خواستند مدینه را ترک کنند به خدمت امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و به او عرض کردند که از شما اجازه می طلبیم که برای عمره به مکه مکرمه برویم. حضرت فرمودند: «لا والله مَا اَلْعُمْرَةَ تُرِیدَانِ، وَإِنَّمَا تُرِیدَانِ اَلْغُدْرَةَ؛ نه به خدا قسم قصد عمره ندارید، بی شک به سوی [برافروختن] فتنه می روید».

حضرت امیرمؤمنان علیه السلام از علم الهی و بی‌کرانه‌اش به آینده و حوادث آن آگاه است. إنباء حضرت محلّ پرسشگری و شبه‌افکنی برخی شده است. این عده گفته‌اند که اگر حضرت می دانست که آنان به قصد برافروختن فتنه جنگ و با نیت براندازی از مدینه بیرون رفته‌اند، پس چرا حضرت مانع رفتن آن‌ها نشد و همان جا آتش فتنه را نخواباند؟ واقع اینکه این رفتارها در سیره حضرت امیرمؤمنان علیه السلام غریب است و هیچ گاه حضرت کسی را پیش از ارتکاب جرم و جنایت قصاص نکرده‌اند. ممکن است هشدار داده باشند، اما او را کیفر نکرده‌اند. این کارها را معاویه و یزید و امثال آن‌ها انجام می دادند که به مجرد آنکه گمان می کردند کسی قصد براندازی یا مخالفت با آن‌ها را دارد او را می کشتند، یا به بند می کشیدند و شکنجه‌اش می دادند.

رفتار اسلام با برانداز

رفتاری که در سیره رسول گرامی خدا و حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیهما وآلهما با مخالفان و براندازان دیده می شود در نهایت انسانیت و مبتنی بر فضائل و زیبایی‌های اخلاقی است. برای این رفتار در میان حاکمان جهان به زحمت می توان نمونه و شاهدی یافت. حقیقت آنکه حافظه تاریخی بشر نظیر و مانند این رفتارها را تاکنون یاد ندارد. به همین دلیل حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: «اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وأنهی عَنِ الْمُنکَرِ وأسِیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَأبی عَلیِّ بن أبی طالب؛ می خواهم به سیره جدم و پدرم، علی بن ابی طالب (علیهم السلام) عمل کنم و آن را در پیش گیرم».

براندازی در تاریخ حکومت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام بارها رخ داده است. کارزار صفین یا آشوب خوارج هم از مصادیق واضح براندازی است. حضرت با این دو عده تا هنگامی که در برابر او ایستاده بودند و شمشیر می زدند جنگید و به محض آنکه از جنگ دست کشیدند، دیگر متعرض آن‌ها نشد و هرگز آن‌ها را به سبب کارشکنی و براندازی عقوبت و تنبیه نکرد.

شگفت‌آورتر از همه، رفتار پیامبر اکرم و حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیهما وآلهما پس از اقدام به براندازی یا جنگ‌افروزی مخالفان بود. این عده غالباً افرادی بودند که در میان مسلمانان می زیستند اما از حیث عقیده، مانند مسلمانان با ایمان، پایبند و استوار نبودند. از جمله این افراد منافقانی همچون عبدالله بن ابی سلول بودند.

حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله بیت المال مسلمانان را میان مسلمانان بالسویه تقسیم می کرد. در این کار، شخصی مثل عبدالله بن ابی سلول، با کارنامه ننگین در اقداماتش بر ضد رسول خدا صلی الله علیه وآله و مسلمانان، همان بهره‌ای را از بیت المال می برد که حضرت امیرمؤمنان یا حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام می بردند. هر مبلغ از درهم و دینار که سهم این بزرگواران بود، دقیقاً هم اندازه آن نصیب منافقانی چون عبدالله بن ابی سلول می شد.

رفتار برخی کشورهای اسلامی با مخالفان

براندازی پدیده‌ای ناگزیر در تاریخ سیاسی معاصر اغلب کشورهای اسلامی بوده است. در همه آن موارد با اشدّ مجازات که همان اعدام است با براندازان و حتی بستگان و همدستان آن‌ها برخورد می کنند. تعبیر «قلب نظام الحکم» در میان عرب‌ها ناظر به همین موضوع براندازی است که از دیرباز تاکنون مطرح بوده است. دست‌کم بنده انقلاب تموز سال 58 میلادی را که در آن چند تن از نظامیان و مسئولان بر سر کار آمدند را خوب به یاد دارم. یک سال بیشتر یا کمتر از این رویداد نگذشت که اینها با هم اختلاف پیدا کردند و یکی از آن‌ها دیگری را متهم به براندازی نظام کرد.

خلاصه بعد از زد و خوردها و جر و بحث‌های زیاد، طرف مظنون دستگیر شد و در دادگاه بدون آنکه شواهد و اسناد کافی برای اثبات جرم او وجود داشته باشد حکم به براندازی و توطئه او بر ضدّ نظام موجود داده شد. پس از آن هم او را در منطقه ای بیرون از بغداد به نام اُم الطبول اعدام کردند و همان جا هم او را دفن کردند.

اکنون اگر برای زیارت عتبات مقدسه از بغداد راهی کربلای معلی و نجف اشرف شوید، چهل پنجاه کیلومتر که بروید به منطقه‌ای به نام مسیب می رسید. در آنجا راه به چند مسیر تقسیم می شود. یک راه به سوی حله می رود و دیگری به سوی نجف اشرف. راه سومی هم هست که پس از پیمودن چند کیلومتر شما را به همین منطقه اُم الطبول ـ که در سمت چپ جاده است ـ می رساند. این منطقه را بنده مکرراً دیده‌ام. از قضا در آنجا مسجدی هم ـ ظاهراً به یادبود این حادثه ـ بنا کرده‌اند.

این حوادث در کشورهای اسلامی پر تکرار بوده است. بنده خود شاهد آمد و رفت شش حکومت در عراق بوده‌ام. هر یک از آن ها به نحوی بر سر کار می آمد، سپس عده‌ای بر او می شوریدند، حال چه با اقدام نظامی و کشتار گسترده مردم و چه با کودتای سیاسی و بدون خونریزی امور حکومت کشور را به دست می گرفتند و دولت جدیدی را پایه‌ریزی می کردند. در همه این انتقالات قدرت و دست به دست شدن آن، همواره عده‌ای به نام برانداز نظام مطرح بوده‌اند، خواه موفق می شده‌اند یا اینکه شکست می خوردند. لذا رفتار صحیح و منطبق با موازین اسلامی با پدیده براندازی و کیفر براندازها، همواره از مسائل مهمی بوده که کمتر به آن توجه شده است.

تأثیرات سازنده احکام اسلام راستین

در زمان یزید، چه اعمالی انجام نمی شده است که حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرای سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله و پدرش، حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه را هدف و خواسته خود معرفی می کند. قطعاً چیزهایی از سیره رسول خدا و امیرمؤمنان صلوات الله علیهما وآلهما در آن زمان فراموش شده بود که از آن جمله انسانیت و اخلاق و فضیلت مورد رضایت اسلام است. آنچه در اینجا بحث آن رفت در خصوص رفتار حکومت‌ها با براندازان و مخالفان نظام، یکی از مسائل مهمی است که در حکومت‌های فاسد و غیر صالحی همچون حکومت یزید بن معاویه رعایت نمی شد. از این رو حضرت سیدالشهدا علیه السلام احیای سنت جدش و پدرش را ضرورتی مهم دانسته و برای اجرای آن، جان پاکش را داد.

در تاریخ نمی توان یافت که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله با براندازان حکومت حتی برخورد کرده و آنان را تنبیه کرده باشند. حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله با عبدالله بن ابی سلول که قصد توطئه و براندازی حکومتش را داشت به نرمی رفتار نمود. همان گونه که گفتیم نه اینکه او را کیفر نداد، بلکه مانند دیگر مسلمانان او را از بیت المال هم محروم نکرد.

در روایتی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام درباره این شخص آمده است که به هنگام مرگ او، پیامبر صلی الله علیه وآله پیراهن مبارکش را از تن درآورد و در کفن عبدالله بن ابی سلول قرار داد. همین رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله ـ آن گونه که در آن روایت نقل شده ـ موجب شد هزار نفر از منافقان از نفاق خود برگردند. روشن است که هزار نفر رقم قابل ملاحظه‌ای در آن زمان بوده است؛ چراکه جمعیت مردم مدینه نهایتاً از ده هزار نفر تجاوز نمی کرد؛ آن هم پیر و جوان و بزرگ و کوچکِ آن. با این حساب منافقان مدینه هم شاید حدود سه هزار نفر تصور شود. پس می توان به دامنه گسترده رفتار زیبای رسول خدا صلی الله علیه وآله پی برد. حضرت به جای آنکه آن برانداز حکومت را بکشد یا حبس کند و شکنجه دهد موجب هدایت جمع کثیری از منافقان شد. این موضوع در حد خود بسیار قابل تأمل است و زیبایی آن، هر خواننده‌ای را مجذوب خود می کند.

حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه هم در نهایت خویشتنداری با مخالفان و براندازان حکومتش رفتار کرد. جنگ‌های مکرری که دوران حکومتش را با مشکلات زیادی مواجه کرد، همه از سوی عده‌ای برانداز بودند. این جنگ ها هزینه‌های بسیاری برای حکومت اسلامی داشت و به کشته شدن افراد زیادی از هر دو جناح انجامید. با این حال، حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه به مجرد آنکه دشمن دست از جنگ می کشید ایشان هم دیگر جنگ را ادامه نمی داد و آن‌ها را به حال خود رها می کرد و آزاد می گذاشت که این مورد در دنیای امروز هم بی نظیر است و اندک آزادی موجود در کشورهای غربی نیز از این سیره زیبا برگرفته شده است. خیلی از این افراد، همچون خوارج بعدها در میان مسلمانان آزادانه زندگی می کردند بی آنکه کسی متعرض آن‌ها شود. آمد و رفت داشتند در حالی که بسیاری از این افراد حضرت را حتی ـ نستجیر بالله ـ کافر خطاب می کردند.

این جنبه‌های زیبای اسلام البته باید به گوش مردم جهان برسد. بهترین زمان برای آن، همین ماه محرم و صفر است که در آغاز آن هستیم. این وظیفه بیشتر متوجه جوانان است؛ زیرا توان و نشاط آن‌ها افزون تر است. اضافه بر آن، امکان بهره‌گیری از توانمندی‌های نوین مثل موبایل برای آن‌ها مهیاتر است. جا دارد این وسیله را در نشر و ترویج فرهنگ و تاریخ درخشان اسلام راستین به کار گیرند و آن را به دنیای شرق و غرب بشناسانند.

ناصران و خاذلان دستگاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام

مبحث دوم شعائر مقدس امام حسین علیه السلام است که همواره از امتحانات الهی بوده است. در ادوار مختلف مردم با آن به محک آزمایش کشیده شده‌اند. سوای اینکه خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام امتحان بزرگ خدا برای بندگانش است، از دیرباز تا کنون بشر به نحوی با آن حضرت آزموده شده است تا مردم را به دو دسته تقسیم کند: «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ؛ گروهی در بهشتند و گروهی در آتش». در ماه‌های محرم و صفر همواره شاهد این جبهه‌گیری‌ها هستیم. عده‌ای سینه‌چاک برگزاری شعائر حضرت هستند و برای باشکوه‌تر برگزار کردن آن می کوشند و برخی دیگر هم در گوشه و کنار دیده می شوند که با طرح شبهات و مطالب بی اساس در پی سرد کردن شعله جاویدان عشق حسینی در دل دوستان و شیعیان آن حضرت هستند.

این دو دسته همواره از قدیم بوده‌اند و در زمانه ما هم کم و بیش این مطالب به گوش می رسد. گاهی این مطالب را برخی افراد به ظاهر عالم طرح می کنند که در حدّ رسائل شیخ انصاری دانش نیندوخته‌اند. چندی پیش از زبان یکی از این افراد برای بنده نقل کرده‌اند که آیا در زمین کربلا دستشویی نیست؟ معلوم است که هست، اما صرف طرح این سؤال محل اشکال است. گوینده این سخن با طرح این اهانت در پی زیر سؤال بردن مقدمات و شعائر است.

از قدیم علما و اتقیا و زهاد بسیاری در کربلا خانه داشته اند و اکنون نیز هستند. خاک کربلا را بنا به روایات هر گوشه‌اش را می توان تبرّکاً و تیمّناً مُهر نماز کرد و فقها نظرشان بر این است که نجس کردن آن حرام است. شخص بیمار‌دل از این قضیه سوء استفاده و طرح شبهه می کند که جمع بین این دو چگونه ممکن است؟! در کتاب عروة الوثقی ـ که الحمدلله حواشی فقهایی که حتی گاهی مبنای اصولی و فقهی آن‌ها بر این کتاب متفاوت است، قریب به پنجاه مورد است و بنده خودم آن‌ها را دارم ـ آمده است که تنجیس تربة الحسین علیه السلام حرام است. خوب، اگر کسی بخواهد مغالطه کند ممکن است این سؤال را مطرح کند که مگر دستشویی بنا کردن در کربلا مصداق تنجیس خاک آن نیست؟ پاسخ علما این است که از نظر عرفی هنگامی که خاک کربلا مُهر شد، تنجیس آن اشکال دارد.

لذا هیچ روایتی که گویای آن باشد که بنای دستشویی یا دستشویی رفتن در سرزمین کربلا اشکال شرعی داشته باشد وارد نشده است. نجس کردن خاک مهر آن، قطعاً جایز نیست. اگر دستشویی رفتن در کربلا جایز نبود، امامان معصوم علیهم السلام بدان اشاره می کردند. برعکس آن، امامان علیهم السلام به زیارت کربلا توصیه می کردند و این زیارت به ناچار به اقامت چند روزه زائران می انجامید.

وبای کربلا

محرم امسال در حالی فرا رسید که بیماری واگیرداری اکثر نقاط جهان را گرفتار خود کرده است. کشور شیعه‌نشین عراق هم کم و بیش گرفتار این بیماری شد. امیدواریم که به برکت آقا امام حسین علیه السلام هر چه زودتر این بلا دفع و رفع شود.

پدر ما، (آیت الله العظمی) میرزا مهدی شیرازی خاطراتی در این خصوص نقل می کند که مناسب احوال اکنون ماست. داستان به ده پانزده سال پیش از ثورة العشرین (تموز 1920 میلادی) برمی گردد. آن زمان پدر ما نوجوانی بیش نبود. داستان مفصل است در اینجا به ذکر خلاصه‌ای از آن اکتفا می کنیم.

در آن سال در کربلا وبا شایع شد. چند ماهی این بیماری همه‌گیر شده بود و جان خیلی از مردم کربلا را گرفت. بعدها که وبا برطرف شد بر سر زبان‌ها بود که یک سوم مردم بر اثر وبا مُردند.

ایشان نقل می کردند که در ابتدا هنگامی که کسی می مرد خانواده و بستگان او جمع می شدند و مراسم تغسیل و تکفین او را همانند گذشته انجام می دادند. اما همین که بیماری شیوع یافت دیگر کسی نمی آمد. کار به جایی رسید که مرده‌ها را دیگر تکفین و تغسیل نمی کردند. آن‌ها را در پتو یا فرش می پیچیدند و بر در غسالخانه می گذاشتند. مُغتَسل (غسالخانه) کربلا در آن زمان که بنده هم به یاد دارم حدود دویست متر با خیمه ‌گاه فاصله داشت. نقل می کنند که بستگان مرده‌ها جنازه‌ها را در آنجا بر زمین می گذاشتند و می رفتند؛ زیرا شخصی که غسل می داد و کفن می کرد و حتی کسی که نماز میت را می خواند گرفتار این بیماری می شد و معمولاً و چند وقت بعد آن‌ها نیز می مردند. نقل می کنند شمار مرده‌ها آنقدر زیاد شد و آن‌ها را بر روی زمین کنار هم گذاشته بودند که صف مردگان تا مقابل ورودی خیمه گاه رسید.

کوچه‌ای که ما در آن بودیم، قریب به ده خانه در آن بود. مرحوم پدر می گفت از همه این خانه‌ها جنازه بیرون آمد مگر خانه ما که ده نفر داخل خانه بودیم و هیچ کس از اهل خانه ما نمُرد. حتی خانه‌ای در همسایگی ما بود که همه اعضای آن، از پدر و مادر و فرزندان مردند و خانه از سکنه‌اش خالی شد. ایشان می فرمودند: دلیل این اتفاق این بود که هر روز صبح در خانه ما ذکر مصائب و روضه اهل بیت علیهم السلام برپا بود. در چنین اوضاع وخیمی خانه ما الحمدلله همه سالم ماندیم و از این بلا جان سالم به در بردیم.

شاهد قصه اینجاست که مرحوم والد می فرمودند در آن زمان عالمان بسیاری بودند. مرحوم آخوند در نجف اشرف زنده بود. مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی و ده‌ها فقیه و عالم دیگر در نجف اشرف و کربلای معلی بودند. شاگردان مرحوم آیت الله وحید بهبهانی و مرحوم کاشف الغطا و مرحوم سید بحرالعلوم و مرحوم شیخ انصاری و میرزای بزرگ بودند و زمان مرجعیت میرزا محمد تقی شیرازی بود که جمعیت بالایی از علمای آن روزگار را تشکیل می دادند که عمدتاً مجاور مشاهد مشرفه نجف و کربلا بودند. در چنین زمانه‌ای و با حضور این خیل کثیر از علما و فضلا هیچ یک از آن‌ها رفتن به زیارت کربلا را تحریم نکردند. در حالی که کربلا در آن فتره زمانی کانون بیماری وبا بود. جالب اینجاست که زیارت امام حسین علیه السلام در آن سال حتی سبک تر و کمرنگ تر هم نشد و با همان شور و شوق هر ساله زائران در موسم محرم و صفر به زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام آمدند.

تاریخ کربلا موجود است و در کتب تاریخ آمده است، شیوع بیماری وبا و تلفات گسترده آن هم در آن ذکر شده است. در آنجا حتی از یک فقیه هم فتوایی گزارش نشده است که زیارت امام حسین علیه السلام را تحریم کند. با وجود آنکه ثلثی از جمعیت آن بر اثر وبا مردند. دلیل آن هم استثنا بودن امام حسین علیه السلام و شعائر اوست.

طاعون در کربلا

بار دیگر هم کربلا دچار طاعون شد. این داستان مربوط به سال 1246 قمری است. صاحب جواهر در کتاب خود به این رویداد اشاره کرده است. از جمله افرادی که در جریان این بیماری واگیردار فوت کرد، مرحوم شریف العلماء استاد شیخ انصاری و عده‌ای دیگر از مراجع بعد از او بودند. هم ایشان و هم فرزندشان گرفتار طاعون شدند و مردند. البته حادثه فوت شریف العلماء را که بیست سال پیش از فوت صاحب جواهر روی داده بود، صاحب جواهر در کتابش نقل نکرده است.

در آن زمان بود که علما و فقهای بسیاری از جمله شاگردان وحید بهبهانی و مرحوم کاشف الغطاء و سید بحرالعلوم و افاضل دیگر در نجف اشرف و کربلای معلی حاضر بودند، اما هیچ یک به دلیل اینکه کربلا را طاعون فراگرفته و احتمال مرگ بر اثر این بیماری زیاد است، فتوا به حرمت رفتن به زیارت کربلا ندادند.

این وقایع قدری ما را به فکر وامی‌دارد که در قضیه شعائر امام حسین علیه السلام باید محتاط‌تر عمل کرد. مبادا به سادگی به خذلان حضرت گرفتار شویم. شعائر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام همگی مقدس و محترم است. کلاً هرچه عرفاً تجلیل و تعظیم شعائر حضرت امام حسین علیه السلام به شمار آید، جزو شعائر آن حضرت است و اجرا و احیای آن ضروری است؛ زیرا شعائر مقوله‌ای عرفی است. قرآن کریم هم در اهمیت این مطلب فرموده است: «وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ؛ و هرکس شعائر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت آن [حاکی] از پاکی دلهاست». در این آیه خدای متعال از موضوع شعائر که بر چه چیزی تعین دارد سخن نگفته و صرفاً حکم آن را بیان فرموده است. چیزی هم که شارع موضوع آن را تعیین نکرده است، تعیین آن بر مبنای عرف است.

تقویت اربعین و شعائر مقدس حسینی

موضوع آخر، اربعین است. از اکنون هر شخصی باید توفیق خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام تجربه کند. هر کسی در حدّ توان خود در این زمینه باید بکوشد؛ یکی با زبانش، دیگری با قلمش، یکی با پول، یکی با تشویق دیگران و موضع‌گیری‌اش و خلاصه هر فردی به نحوی که از دست او بر می آید در باشکوه تر اجراشدن مراسم اربعین باید بکوشد.

موضع‌گیری شخص حتی در این مقوله حائز اهمیت، در مواردی خیلی مؤثر است. مبادا کسی در قضیه امام حسین علیه السلام و شعائر مقدس ایشان موضع‌گیری منفی اتخاذ کند. بنده پیش‌تر در جلسات مختلفی این موضوع را باز کرده‌ام و حتی مثال‌های عینی هم از افرادی زده‌ام که موضع منفی و سلبی درباره شعائر مقدس آن حضرت گرفته بودند. این عده بدون استثنا نه فقط خود بیچاره می شوند، بلکه این بیچارگی دامن دودمان آن‌ها را هم می گیرد. همچون فردی که اتفاقاً از فقها و متدینین هم بود. قصه به زمان مرحوم آخوند خراسانی و آقا محمد کاظم یزدی برمی‌گردد. آن شخص به خطا مثالی نامناسب برای شعائر حسینی در کتاب خود آورده بود. بنده کتاب او را دارم و شاهد بیچارگی و عاقبت بد او بودم. پس حتی اشتباه هم در دستگاه امام حسین علیه السلام می تواند آثار ویرانگری برای شخص در پی داشته باشد. از این رو باید در این وادی بسیار با احتیاط قدم برداشت و از اظهارنظرهای نسنجیده جداً پرهیز نمود. آری در مورد اربعین حسینی باید تشویق کرد تا بهتر از هر سال و پرشورتر و گسترده تر برگزار گردد.

برای این منظور همه به ویژه جوانان عزیز باید تلاش کنند. موبایل و امکانات ارتباطی گسترده آن را باید در این راه به کار برد و مبادا این ابزار تنها اسباب خوش‌گذرانی و تفریح باشد.

امیدوارم به برکت وجود حضرت امام حسین علیه السلام خدای متعال در حقّ ما بندگان لطف کند تا بتوانیم از اجرای این مراسم سربلند و موفق بیرون آییم. خدای متعال همه قدرت ها را در اختیار آن حضرت قرار داده است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در زیارتی که برای جدّ بزرگوارش، حضرت ابا عبدالله علیه السلام وارد شده چنین می خوانیم: «إِرَادَةُ اَلرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ؛ اراده پروردگار در تقدیر امورش همگی بر دستان شما فرو آمده و از خانه‌های شما صادر می گردد».

به همین منظور دست به دامن حضرت سیدالشهدا علیه السلام شویم و به درگاه الهی تضرع کنیم که مبادا خواسته یا ناخواسته تقصیری از ما در حق آن حضرت روی دهد و مبادا برخورد یا کاری منفی مثل نوشتن مطلبی که موجب خذلان حضرت و شعائر مقدس ایشان است از ما سر بزند، بلکه برعکس، همواره موفق به نصرت ایشان با تعظیم شعائر مقدس او باشیم.
 
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین