LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"تضاد اسلام اسمی با اسلام حقیقی"
مشروح بیانات حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله در آستانه ماه مبارک رمضان ۱۴۴۳
کد 28197
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 11 اردیبهشت 1401 - 29 رمضان العظيم 1443

مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در آستانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان، در شامگاه چهارشنبه ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۱ (۲۶ شعبان المعظم ۱۴۴۳) سخنانی را ایراد فرمودند که مشروح بیانات مرجع عالیقدر بدین شرح می باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

در آستانۀ ماه مبارک رمضان قرار داریم و این ماه همانند سال های دیگر فرا می رسد و سپری شده، پایان می یابد. هرکدام از من و شما، و هر زن و مرد مؤمن دیگری که در این دنیا زندگی می کند، اگر مصمم باشد و تصمیم بگیرد که بهترین استفاده را از این ماه ببرد، موفقیت بیشتری کسب خواهد کرد. اما اگر از چنین تصمیمی غافل شود و بر آن مصمم نباشد، این ماه، فرارسیده، سپری خواهد شد و انسان موفقیت کمتری کسب خواهد کرد و این امر باعث تأسف و افسوس است.

امیدوارم خدای متعال مشکلاتی که دنیا، مخصوصاً کشورهای اسلامی و مؤمنین و مؤمنات در جای جای عالم، به آن گرفتار آمده اند، را با تعجیل در ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف رفع و برطرف نماید و با ظهور ایشان، اسلامی که در دنیای فعلی شاهد آن هستیم، به حقیقت اسلام و اسلام حقیقی مبدل شود؛ اسلامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در رابطه با آن فرمودند تنها نامی از آن باقی خواهد ماند، و متأسفانه اکنون بیشتر نقاط جهان به آن گرفتار شده است.

تهذیب نفس، ضرورتی بایسته

شایسته است که انسان تمام دورۀ سال در پی استفاده هرچه بیشتر از عمر خود باشد؛ چراکه پس از این دنیا به سرای آخرت منتقل خواهد شد. اگر عمر انسان در دنیا به صد سال هم برسد، باز در مقابل آخرت هیچ است. چنین نیست که آخرت، صد هزار سال، یعنی هزار برابر این دنیا باشد، بلکه یک روز در قیامت (طبق تعبیر قرآن کریم) معادل پنجاه هزار سال در این دنیاست. آخرت نیز بیش از میلیون و حتی صد میلیون سال است و طبق فرمودۀ قرآن کریم، انسان در آخرت، جاودان و نامیرا است: «هم فیها خالدون؛[1] و در آن جاودانه خواهند بود».

دو ضرورت بایستۀ توجه

بنده بر دو مطلب که انسان در ماه رمضان آمادگی بیشتری برای پرداختن به آن دارد، تأکید دارم و به آن اشاره خواهم کرد.

مسأله نخست، خودسازی در این ماه باعظمت است. هر انسانی هر میزان از خوبی ها برخوردار باشد، می تواند آن را ارتقا داده و پله پله پا را فراتر نهد. به عنوان مثال در بُعد تقوا، شدنی و ممکن است که شخصی یک ماه بر او بگذرد و مرتکب حرام نشود. همینطور شدنی است که پس از گذران شش ماه و حتی یک سال، دامن خود را به حرام آلوده نکند و واجبی را نیز ترک نکرده باشد. زمانی که فردی به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم شد، رفته رفته نسبت به انجام مستحبات و ترک مکروهات نیز التزام پیدا می کند.

در همین معنا، گفته ای از مرحوم سید احمد خاتمی به یاد دارم. ایشان کمتر یا بیشتر از ده سال پیش فوت شد و چشم از جهان فروبست. آن مرحوم با مرحوم والد ما (آیت الله العظمی میرزا سید مهدی حسینی شیرازی) و مرحوم سید عبدالهادی شیرازی رحمت الله علیهم حشر و نشر داشت و از جانب آن دو بزرگوار وکالت هم دریافت کرده بود. ایشان به بنده گفته بودند: از مرحوم سید عبدالهادی شیرازی در رابطه با مرحوم میرزا سید مهدی شیرازی سؤال کردم که ایشان را چگونه می بیند؟ ایشان در جواب من فرمود: «بنده بیست و پنج سال با میرزا مهدی محشور بودم، اما یک مکروه از ایشان ندیدم». مرحوم خاتمی همین سؤال را در رابطه با سید عبدالهادی از میرزا مهدی شیرازی نیز پرسیده بود و ایشان نیز عین همان جواب را پاسخ داده بودند.

آیا چنین چیزی شدنی است؟ چرا ممکن نباشد؟! آن ها نیز همانند ما بودند و ما هم مانند آنانیم. مقام عصمت به خواست خدای متعال منحصر در چهارده معصوم علیهم السلام است و جز آنان کسی قابلیت رسیدن به این مقام را ندارد. اما در رتبۀ پس از معصومان علیهم السلام، خدای متعال در وجود تمام بشر نیرویی برای خودسازی قرار داده است که قابل ارتقا و رشد است. این امر بسیار سخت و مشکل است، اما با ممارست و تصمیم، می توان به آن رسید.

انسان چگونه می تواند با شیطان مبارزه کند؟ با نفس امارة بالسوء چه می تواند بکند؟ انسان سرشار از حب و بغض است و در مواردی دچار عصبانیت می شود، پس چگونه می تواند نفس خود را رشد دهد؟ باید گفت انسان با تمام کمبودها و کم و کاستی ها می تواند پله پله در این راه صعود کند. ماه مبارک رمضان نسبت به سایر ماه ها فرصت مناسب تری برای تربیت نفس است؛ زیرا از جو مطلوبی برخوردار است و دعاهای بسیار معنوی در آن وارد شده است.

آداب ماه رمضان

دعای مختصری از حضرت امام صادق علیه السلام برای شب اول ماه رمضان وارد شده است. ادعیه ای که از معصومین علیهم السلام وارد می شوند، از قدرت معنوی و فضیلت بالایی برخوردارند. این دعا نیز همین گونه است. از نخستین شب ماه رمضان دعاهای متعددی وارد شده است که شایسته است انسان به خواندن این دعاها ملتزم باشد. حضرت امام صادق علیه السلام در یکی از دعاهایی که برای شب اول ماه رمضان ذکر شده است، می فرماید: «اللَّهُمَّ أَدْخِلْهُ عَلَيْنَا بِالسَّلاَمَةِ وَاَلْإِسْلاَمِ وَاَلْيَقِينِ وَاَلْإِيمَانِ وَاَلْبِرِّ وَاَلتَّوْفِيقِ لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى؛[2] خدايا! آن را بر ما با سلامت و اسلام و اطمينان خاطر و يقين و ايمان و نيكى كردن و توفيق بر آنچه دوست مى ‌دارى و راضى مى‌ شوى وارد كن».

طبق تعبیر «أدْخِلْهُ» در دعای مذکور، ماه رمضان بر انسان وارد می شود و فرا می رسد، اما او در این ماه چگونه است؟ باید از خدا خواست تا یاری کند و انسان بتواند در مقابل نفس اماره، شیطان، حب دنیا، و دیگر سختی ها و لذت ها ایستادگی کرده، از دام شیطان و نفس اماره جان سالم به در برد.

«بِالسَّلاَمَةِ وَاَلْإِسْلاَمِ» نیز مشعر به سلامت بدن و داخل بودن در دین اسلام است؛ چراکه سلامت بدن قابلیت بیشتری برای موفقیت به انسان می دهد و همینطور کسی این دعا را می خواند که به اسلام اعتقاد دارد. مخاطب حضرت امام صادق علیه السلام نیز مسلمانان هستند. پس در این بخش از دعا، از خدای بزرگ می خواهیم که ما را با سلامت بدن و اعتقاد و پایبندی به دین اسلام وارد این ماه سازد.

اسلام اسمی و حقیقی

ظهور و نمود اسلام به دو گونه است. یکی اسلامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله مبلّغ آن بودند، و دیگری اسلامی است که به فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وآله جز نامی از آن باقی نمانده است: «سَيأتي على اُمَّتِي زَمانٌ لا يَبقى مِن القرآنِ إلاّ رَسمُهُ، ولا مِنَ الإسلامِ إلاّ اسمُهُ؛[3] به زودى روزگارى بر امّت من فرا مى رسد كه از قرآن جز نوشته هايش و از اسلام جز نامش باقى نمى ماند».

این اسلام، اسلام اسمی است و فقط نام این دین را با خود حمل می کند. بجاست به این بیندیشیم که آیا شخصی همچون معاویه در زمرۀ مسلمانان بود یا عملکردش او را به یهود و نصارا نزدیک تر نشان می داد؟ آیا در ادوار قبل از حکومت معاویه، فردی به نام ابن سلول از دسته و هم کیش مسلمانان بود؟ آیا یزید در دستۀ مسلمانان جای داشت یا در گروه نصارا و یهود؟ حقیقتاً رسول خدا صلی الله علیه وآله از چه اسلامی سخن گفتند و اسلام در منطق ایشان به چه تفکر و عملکردی اطلاق می شود؟ مسلماً مراد ایشان اسلام پیراسته از کج روی ها بوده است؛ همان اسلامی که ابوذر و سلمان و اصحاب شهید حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از آن پیروی کردند و بدان تأسی جستند و زیبایی های آن را در صحنه گیتی رقم زدند.

از خدا خالصانه باید درخواست کرد که ماه رمضان فرا برسد و ما در زمرۀ مسلمانان حقیقی باشیم. رسیدن به این آرمان تا حدودی در حیطۀ قدرت بی منتهای خدای بزرگ است، اما بخش مهم دیگر آن در محدودۀ تلاش و کوشش یکایک ماست؛ چراکه خدا انسان را از قدرت اختیار برخوردار کرده است.

اختیار یا اجبار؟

خدای متعال در قرآن کریم راجع به بلعم باعورا که از چنان رتبه رفیعی برخوردار بود، اما به واسطۀ تبعیت از هوای نفس آن را از دست داد، می فرماید: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛[4] و اگر مى‌خواستيم، (قدر و ارزش) او را به وسيله‌ آيات (و علومى كه به او داده بوديم) بالا مى ‌برديم، ولى او به زمين (و مادّيات) چسبيد و از هوس خود پيروى كرد».

باید توجه داشت که خدا کسی را به خوب بودن یا بد بودن مجبور نمی سازد. او تنها راهنمایی می کند و راه را می نمایاند و توفیقات غیبی خود را شامل حال بنده اش می گرداند. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله از توفیق درک ایشان و زندگی در کنار اشرف انبیاء و مرسلین و اشرف مخلوقات بهره بردند، اما افسوس و صد افسوس که این فرصت را غنیمت ندانستند و گروهی از آنان در دستۀ منافقان جای گرفتند. به راستی اینان که بودند و چه چیزی سبب گمراهی و ضلالت آنان شد؟ باید در این فکر فرو رفت و به این مطلب اندیشید که چه چیزی عامل نفاق آنان شد به گونه ای که خدای متعال این افراد را دشمنان حقیقی و سرآمد دشمنان رسولش می داند و در آیه 4 سوره منافقون، آنان را با تعبیر «هُمُ الْعَدُوُّ؛ دشمنان حقیقی اینان هستند» خطاب می کند؟! در این آیه، بت پرستان، به عنوان دشمنان رسول خدا صلی الله علیه وآله معرفی نشده اند.

نکتۀ پراهمیت در این آیه این است که به تعبیر عالمان دانش بلاغت عرب، در آن از قاعدۀ «تقدیم ما حقه التأخیر یفید الحصر» به کار گرفته شده است. طبق این قاعدۀ ادبی، در زبان عرب هرچیزی که حقش تأخیر باشد و مقدم بر مبتدا شود، معنا و مفهوم حصر را می رساند. در آیۀ مذکور نیز «الْعَدُوُّ» مبتدا است و باید مقدم بر «هُم» قرار بگیرد، اما چنین نشده است و پس از آن ذکر شده است. چنین هیئت و چینشی، ارادۀ حصر را از جانب گوینده می رساند، یعنی خدای سبحان با به کارگیری چنین لحنی به ما می فهماند که منافقان از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله تنها دشمنان ایشانند، نه آن دسته از کفار همانند ابوجهل و ابوسفیان و ابولهب و جنگ افروزانی که رو در روی ایشان صف آرایی کردند و شمشیر کشیدند و به جنگ با آن حضرت پرداختند.

با خواندن این دعای حضرت امام صادق علیه السلام از خدا می خواهیم توفیق درک ماه رمضان را با پذیرش و عمل به اسلام حقیقی به ما عطا کند.

شک و یقین

در توضیح ادامۀ این فراز از دعا، و مشخصاً عبارتِ «وَاَلْيَقِينِ وَاَلْإِيمَانِ»، به این مطلب اشاره می کنم که خدای متعال از روی مصلحت و با هدف اینکه انسان آگاهانه راه سعادت بپوید و یا از روی اختیار و آگاهانه راه ضلالت در پیش گیرد (که از این مطلب با عبارت «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛[5] تا هرکه هلاک شدنی است، بعد از اتمام حجت هلاک شود، و هرکه لایق حیات ابدی است، به اتمام حجت به حیات ابدی رسد» در قرآن یاد شده است)، قوه ای به نام تشکیک در وجود او نهاده است که به شک و حتی گاهی به خیال منجر می شود.

برای روشن تر شدن مطلب به این مثال توجه کنید. آیا انسانی عادی می تواند در نیمه شبی ظلمانی و تاریک به تنهایی وارد قبرستان شود و در آنجا قدم بزند؟ مسلماً انسان چنین توانایی دارد. اموات مدفون در قبرستان قادر نیستند به انسان زیانی برسانند. بسیاری از آنان حتی در دوران حیات نمی توانستند به دیگران آسیبی برسانند، چه رسد به پس از مرگشان. اما این قوۀ خیال است که ترس را در وجود انسان به جریان می اندازد و او را می ترساند. از همین رو کمتر کسی است که جرأت کند به تنهایی در شب تاریک به قبرستانی وارد شود. قبرستان های فعلی (مخصوصاً قبرستان های داخل و اطراف شهرها)، معمولاً عاری از حیوانات درنده مانند گرگ و شیر است، اما قوۀ خیال باعث می شود که انسان از داخل شدن در قبرستان بترسد و حتی اگر داخل شود، ممکن است به سبب ترس، دچار صدمه گردد. در واقع در چنین حالتی، مردگان آسیبی به آن فرد نرسانده اند، بلکه او از قوۀ خیال خود آسیب دیده است. انسان در این حالت گمان می کند که افرادی نگاه خود را به او دوخته اند و یا صداهایی در گوش خود احساس می کند که همه ناشی از قوۀ خیال اوست. همین قوۀ خیال، تشکیک آفرین است و در انسان شک ایجاد می کند.

وارد شده است که شخصی به خدمت یکی از معصومان علیهم السلام رسید و عرض کرد: گاهی این سؤال ذهنم را درگیر خود می کند که چه کسی خدا را خلق کرده است؟ او، که بوده است و چه بوده است و چرا چنین کرده است؟ حضرت به او فرمودند ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» را زمزمه و ذهن خود را از این افکار منحرف کند. در این مورد چندین روایت وارد شده است و بیانگر آن است که قوۀ خیال، یقین انسان به خدا و صفات او را هدف گرفته است. در این بخش از دعا از خدا می خواهیم تا ما را از تشکیک نجات دهد و با یقین کامل وارد ماه رمضان کند.

عبارت «والایمان» هم به ما می آموزد تا علاوه بر اقرار به اسلام و مسلمان شدن، مؤمن هم باشیم. خدا در قرآن کریم میان اسلام و ایمان تفاوت قائل است؛ آنجایی که می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ؛[6] آن اعراب باديه ‌نشين گفتند: ما ايمان آورده‌ ايم. به آنان بگو: شما هنوز ايمان نياورده‌ ايد، بلكه بگویيد: اسلام آورده ‌ايم و هنوز ايمان در دل هاى شما وارد نشده است».

مسلمان بودن مرتبه ای است و مؤمن بودن رتبه ای فراتر است. مؤمن آن است که به تمام دستورات قرآن کریم و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله اعتقاد و باور داشته باشد که یکی از این موارد تبعیت از عترت پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله است، این است که فرد مسلمان پس از رسول خدا صلی االله علیه وآله به دوازده امام و حضرت زهرا سلام الله علیها اعتقاد داشته باشد؛ این ایمان حقیقی است.

در ادامۀ این دعا از خدای متعال توفیق «بِرِّ» می طلبیم. در زبان عرب سه واژۀ «بِر» و «بَر» و «بُر» در معانی مختلف کارایی دارند. در عربی به گندم «بُر» می گویند و انسان خوب را با واژۀ «بَر» معرفی می کنند همانطور که در مورد خدا می گوییم: «الله بَرٌ؛ خدا، خدای خوبی است» و شهادت می دهیم: «أشهد أنّک نعم الربّ؛ شهادت می دهم که تو بهترین پروردگاری». در این میان واژۀ «بِرّ» نیز به معنای کار خوب و پسندیده است. بندۀ مؤمن، در این بخش از دعای وارد شده از حضرت امام صادق علیه السلام از خدا می خواهد به او توفیق دهد تا تمام اعمالش در ماه رمضان پسندیده و نیکو باشد، از خدا می خواهد نگاه کردن، صحبت کردن، استراحت کردن، غذا خوردن، اطعام کردن، موعظه کردن و تمام اعمال و کردارش، همه و همه «بِرّ» و عاری از ریا و عُجب و تکبر باشد.

لازمۀ رضایت

در ادامۀ این دعا حضرت امام صادق علیه السلام دو کلمه ای را در کنار هم قرار می دهند که از لحاظ معنا و مفهوم نزدیک به هم هستند، اما تفاوت های دقی لغوی دارند. ایشان می فرمایند: «وَاَلتَّوْفِيقِ لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى». یعنی باید از خدا بخواهیم به ما توفیق عطا کند تا به آنچه دوست می دارد و می پسندد، عمل کنیم و به انجام آن موفق شویم. انسان مؤمن باید از ابتدای این ماه و حتی پیش از فرارسیدن آن، در این اندیشه باشد که در این ماه، خدا از او توقع انجام چه کاری را دارد و در جهت عمل به آن تلاش کند. هرکسی به مقدار درک خود، می تواند از خواستۀ خدا از خود، آگاه شود، مخصوصاً کسانی که تا حدودی از معلومات اسلامی و دینی و قرآنی و روایی برخوردار هستند.

در میان مردم مثلی بر سر زبان ها و معروف است. فرض کنید که کودکی در حال غرق شدن در دریا است و در همین حین شخصی در آنجا مشغول خواندن نماز شب است. آیا خدا این نماز و عمل او را می پسندد و از آن رضایت دارد؟ یقیناً این نماز شب مورد رضایت خدا نیست. خواندن نماز شب در چنین زمان و حالتی ناپسند است. عمل این فرد نماز محسوب می شود، اما نه آن نمازی که خشنودی خدای متعال را در پی داشته باشد. امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در این رابطه فرموده اند: «لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ؛[7] عمل مستحب انسان را به خدا نزدیک نمی گرداند، اگر به واجب زیان رساند».

نوافل به اعمالی اطلاق می شود که وجوب ندارند، اما انجام آن ها پسندیده است. حال اگر نافله ای هرچند سهواً سبب فوت عمل واجبی شود، از دایرۀ نوافل خارج شده و نمی تواند بنده را به خدا نزدیک کند. به عنوان مثال مردی را در نظر بگیرید که زن و فرزندش نیازمند هدایت هستند. او باید اولویت خود را در هدایت و راهنمایی آنان قرار دهد، آن هم با روش صحیح و پسندیده، نه با جدال و درگیری، بلکه با رفتار و گفتار پسندیده ای که خود به آن پایبند است سعی کند زن و فرزندش را به مقداری که در توان دارد و از او بر می آید، راهنمایی و هدایت کند.

این را هم در نظر داشته باشید که ممکن است فردی سال های زیادی مثلاً حدود چهل سال به راهنمایی خانواده اش مشغول باشد، اما این به آن معنا نیست که پس از این مدت تمامی آنان هدایت می شوند و راه صحیح را خواهند پذیرفت. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سال های زیادی در جهت هدایت مردم آن زمان فعالیت کردند، اما مگر همۀ آنان، هدایت را پذیرفتند؟ عدم پذیرش هدایت ازسوی مشرکان و منافقان سبب نشد تا پیامبر صلی الله علیه وآله دست از کار خود بردارند و عده ای از آنان هدایت را پذیرفتند و ابوذر و سلمان شدند.

همگان خواه در مقام استاد یا شاگرد، یا حتی فرزندان نسبت به پدر و مادر، و یا زن نسبت به شوهر و بالعکس، و سایرین، نسبت به یکدیگر وظیفه دارند. زنان به مقدار توانایی شان نسبت به اصلاح شوهرانشان مسئولیت دارند. همینطور مردان هم باید از راه درست در صدد اصلاح زنانشان برآیند، نه از راه های نادرست و حرامی مانند کتک زدن یا فحش دادن. این ها راه های درستی برای امر به معروف نیستند.

به هر روی، باید از خدا بخواهیم ما را به آنچه دوست می دارد و او را از ما راضی می گرداند، موفق کند. در عین حال رسیدن به این مقصود، نیازمند تلاش و تصمیم است.

تصمیم استوار

روایت مرسله ای از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد شده است که در آن ما را به «عزمة»، یعنی تصمیم و ارادۀ قوی و باثبات، در کارها سفارش می کنند. «ة» در «عزمة» برای تأکید و یکی از انواع «ة» در لغت عرب است و یکی دیگر از کاربردهای آن برای نشان دادن وحدت است. در بحث مورد نظر ما این «ة» برای نشان دادن عزم مؤکد و استوار است. کسب رضایت خدای متعال در این ماه نیز چنین تصمیم استوار و راسخی می طلبد که اگر حاصل شد، انسان به موفقیت نسبی یا بیش از آن دست می یابد. حیف است که انسان از چنین تصمیمی در اول ماه رمضان غافل باشد و از این ماه که فرصت خوبی برای جلب رضایت خدا است، بهره نبرد و از آن محروم شود.

هرانسانی در دنیا دچار زیاده و نقصان هایی در جنبه های مختلف است. شخصی در این دنیا صاحب ثروت است و شخص دیگری از فقر رنج می برد، شخصی نعوذ بالله دچار بیماری است، یا افرادی گرفتار زن یا شوهر بداخلاق هستند و یا ممکن است پدر و مادری فرزند نااهل داشته باشند و یا فرزندانی پدر و مادر صالحی نداشته باشند. در این دنیا گاهاً همسایه با همسایه، یا شریک با شریک خود، یا استادی با شاگردش، و یا حکومتی با محکومین، گرفتار هستند. امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام حاکم صالحی بود که به ملت بدی گرفتار شد. البته در عصر ما اکثراً مردم، گرفتار حکومت های ناصالح شده اند. انسان در مقابل این کمبودها و کاستی ها چه می تواند بکند؟ برخی از این مشکلات با دعا، برخی با توسل به اهل بیت علیهم السلام و مقداری از آن هم با صدقه و تدبیر قابل دفع و رفع است. و البته بخشی از مشکلات دنیا نیز چاره پذیر نیستند که باید در قبال آن صبر پیشه کرد، همانند صبر در مصیبت، یا صبر در طاعت، و یا حتی صبر در برابر معصیت.

در قصۀ مشهوری وارد شده است که روزی حضرت موسی علی نبینا وآله وعلیه السلام در مسیر رفتن به کوه طور برای مناجات با خدا، فقیری را دید. آن مرد فقیر از حضرت موسی علیه السلام سؤال کرد که به کجا می رود. حضرت موسی علیه السلام نیز گفتند برای مناجات با خدا عازم کوه طور است. آن مرد فقیر عرض کرد به خدا بگو من هم بندۀ تو هستم. چرا من را به فقر گرفتار کرده ای؟ حضرت موسی علیه السلام نیز در خلال مناجات با خدا، گفتۀ این مرد فقیر را به خدای متعال عرض کرد. خدا در جواب حضرت موسی علیه السلام فرمود که صلاح این مرد در فقر است، یعنی او با استفادۀ ناصحیح از مال، به خود ضرر می رساند. باید دانست که خدا هیچ بنده ای را مجبور به کاری نمی کند و این خود اوست که تعیین می کند آیا فرمانبردار خدا باشد، یا نفس خود. خدای متعال هم در وجود این مرد فقیر نفس اماره قرار داده است، هم در وجود امثال اباذر و سلمان، منتهی این عملکرد آن هاست که آنان را از یکدیگر متمایز می کند؛ آنان از روی اختیار، صلاح یا فساد را انتخاب کرده اند.

به هرحال خدای متعال در پاسخ حضرت موسی علیه السلام ایشان را از واقعیت امر مطلع ساخت، اما درخواست آن مرد فقیر را نیز اجابت کرد و مالی به او رساند. به خاطر ندارم که در همان روز یا چندی پس از این جریان بود که حضرت موسی علیه السلام از مسیری می گذشت که ناگهان متوجه شد عده ای آن مرد را کتک می زنند و کشان کشان با خود می برند. ایشان سبب را که جستجو کردند، متوجه شدند که آن مرد فقیر پس از اینکه صاحب ثروت شده است، قتلی مرتکب شده و اکنون او را برای قصاص می برند. آیا بهتر نبود که آن مرد با فقر خود گذران عمر می کرد تا اینکه اینگونه بمیرد؟ انسان باید در مصیبت ها و مشکلاتی که چاره ای برای آن نمی یابد، از نیروی صبر خود کمک بگیرد.

در این دنیا برای هرچیزی ملاک و معیاری قرار داده شده است. انسان باید به دنبال این ملاک ها باشد. مثلاً انسان برای دستیابی به مسائل شرعی خود باید به احکام دین مراجعه کند و یا برای رهایی از فقر، بیشتر تلاش کند و در کار همت بیشتری به خرج دهد. اگر باز هم گره از مشکل او باز نشد، دعا کند و صدقه بدهد و به اهل بیت علیهم السلام توسل جوید و اگر باز راه چاره ای برای خود نیافت، صبر پیشه کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روایتی مشکلات را به گنجی برای انسان تشبیه کرده اند که در آخرت ثمر آن را می بیند. این مطلب به قول علما از دایرۀ خطاب به مشافهین خارج است. به این معنا که این مورد برای همگان صدق می کند. ممکن است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این فرمودۀ خود را خطاب به یک نفر بیان کرده باشند، یا ممکن است مخاطب ایشان جمعی از اصحابشان بوده باشند. اما به این معنا نیست که بر سایر افراد صدق نکند، و إلی یوم القیامة برای همگان صادق است. به عنوان مثال پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به ابوذر فرمودند: «عُدَّ نَفْسَكَ مِنْ اَصْحابِ الْقُبُور؛[8] خود را از آن گروهى بدان كه به زير خاک آرميده اند».

از خدای متعال می خواهم به همه طول عمر و عافیت عنایت کند، مخصوصاً به پسران و دختران جوان و نوجوان. تأمل کنیم و بنگریم چه تعداد افراد جوان، مرگ به سراغشان آمد و اکنون در زیر خاک ها آرمیده اند؟ آنان تا ساعتی قبل، از مرگ خود اطلاع نداشتند که به ناگاه یا تصادف کردند و یا با عارضه سکته و... از دنیا رفتند. اکنون چه تعداد افراد سالخورده در زیر خاک هستند؟ ماه رمضان یک فرصت استثنایی است. انسان باید همواره در این فکر باشد که روزی او هم زیر خاک خواهد آرمید.

از اکنون باید چاره اندیشی کنیم تا در آن روز کمتر پشیمان باشیم و گرفتاری کمتری داشته باشیم. اگر انسان همواره چنین تلقینی به خود کند، حال و احوال دیگری خواهد داشت. ما به زیارت اهل قبور می رویم. عبارت «عُدَّ نَفْسَكَ مِنْ اَصْحابِ الْقُبُور» به ما می فهماند آنانی که در قبرها خوابیده اند، روزی همانند من و شما بودند. باید دید اکنون و در دنیای پس از مرگ چه حالی دارند؟ برخی از آن ها خوشحال هستند، چون بهتر خود را از اصحاب قبور دانسته اند و در نتیجه از آنان کمتر بدی صادر شده است. اما آنان که از این پند رسول خدا صلی الله علیه وآله غافل بوده اند، در عالم قبر دچار پشیمانی هستند، اما این پشیمانی سودی برایشان ندارد. انسان در این دنیا اگر از کردۀ خود پشیمان شود، می تواند توبه کند. اما در آخرت چه می توان کرد؟ در آن سرا پروندۀ اعمال بسته است. طبق مضمون فرمایش امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام، پس از مرگ، افراد نمی توانند حتی یک حسنه به پروندۀ خود اضافه کند: «لَا فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ؛[9] توانایی آنكه بر حسنات خويش بيفزايند، را ندارند».

دنیا، فرصت نهایی

انسان تا زمانی که در این دنیا است، به راحتی می تواند حسنه کسب کند. هرکسی می تواند با یک سلام کردن در منزل یا در برخورد با دیگران یا در هنگام خرید کردن از جایی، برای خود حسنه ذخیره کند.

در روایت وارد شده است که یک سلام کردن، نود حسنه به دنبال دارد و شخص سلام کننده از آن بهره مند می شود. حال اگر کسی خود را به سلام کردن عادت دهد و در روز ده یا بیست یا صدبار سلام کند، چه میزان حسنه ای برای خود ذخیره کرده است؟ «سلام علیکم» دو کلمه است و زحمتی برای انسان ندارد. اما زمانی که انسان از این دنیا برود، تا هزار سال یا بیشتر، نمی تواند حسنه ای به اعمال خود اضافه کند، مگر اینکه از خود صدقۀ جاریه ای همچون اولاد صالح یا اهل علمی که از آن به «ورثة العلم» تعبیر شده است، برجای گذارد. غیر از صدقات جاریه هیچ حسنۀ دیگری به پروندۀ اعمال انسان پس از مرگ اضافه نخواهد شد.

علی کل حال بهار خودسازی ماه رمضان است. خودسازی در طول سال وظیفه است و انسان باید به انجام واجبات و ترک محرمات پایبند باشد. در طول سال باید به واجبات توجه شود. واجبات عینیه هم همیشه وجود دارند و واجبات کفایی هم که به حد من فیه الکفایة نرسیده باشند، هم همیشه و در طول سال باید به آن توجه کرد. همینطور انسان باید به مستحبات و مکروهات نیز توجه داشته باشد. اینکه انسان موفق شود بیست و پنج سال مرتکب حتی یک مکروه نشود، جای تعجب دارد. فرد ملازم او شهادت داده است که چنین بوده است. این کار شدنی است. انسان می تواند حتی پنجاه سال مرتکب حرام نشود. این افراد هم بشر بودند و داستان های آن ها هم ذکر شده است. چه بسا اطراف خودمان در میان فامیل، اساتید، شاگردان و دوستانمان، کم و بیش، از این دسته افراد باشند.

در نقطۀ مقابل نیز مثلاً افرادی هستند که بنا را بر دروغ می گذارند. اما کسانی هم هستند که تصمیم می گیرند در تمام عمرشان دروغ نگویند. همینطور ممکن است فردی باشد که اهل غیبت کردن است، اما فرد دیگری تصمیم می گیرد که غیبت نکند. دیگری ممکن است اهل تهمت زدن باشد و شخصی نیز تصمیم می گیرد که از تهمت زدن دوری کند. انسان باید از ماه رمضان شروع کند. این ماه فرصت خوبی است برای خودسازی. اینکه انسان بیست و نه روز یا سی روز تصمیم بگیرد به این امور پایبند باشد و به آن عمل کند، کم کم برایش آسان می شود و به اعمال خیر عادت می کند. اینکه فرموده اند: «الخیر عادة والشَّر عادة»[10]، به این معناست که انسانی که خود را به اعمال نیکو عادت دهد، موفق می شود.

امیدوارم خدای متعال هم من و هم شما را و هم هرکسی را که صدای من را می شنود، مخصوصاً مردان و زنان مؤمن را در هرجای دنیا که هستند، موفق بدارد تا با خواندن این دعای پربرکت از حضرت امام صادق علیه السلام، در شب اول ماه مبارک رمضان، تصمیم بر انجام اعمال نیکو بگیریم و موفقیت در این مسیر را با دعا کردن از خدای متعال درخواست کنیم. مطمئناً خدای مهربان هم توفیق عنایت خواهد کرد و ما هم متقابلاً نباید کوتاهی ورزیم. البته فحوای سخنم تنها متوجه سلبیات مانند: ترک دروغ و غیبت و ظلم و دشنام دادن و کتک زدن و امثال اینها نیست، بلکه انسان باید به ایجابیات نیز مقید و پایبند باشد. به عنوان مثال اهل علم باید به درس و بحث خود به نحو احسن رسیدگی کنند و به انجام آن مقید گردند. بنده زمانی که در دوران جوانی در کربلای معلی مشرف بودم، خود شاهد بودم که جوانان و نوجوانان طلبه در ماه رمضان که موسم تعطیلی حوزۀ علمیه بود، یک یا دو یا سه و حتی بیشتر از آن درس و بحث داشتند و تحصیل علم خود را تعطیل نمی کردند.

هرکس باید به وظیفۀ خود پی ببرد و آن را انجام دهد. باید دید خدا از انسان در دورۀ سال چه می خواهد و از ماه رمضان شروع به پرداختن به آن وظیفه کند. در این میان هرکس به فراخور موقعیت اجتماعی خود باید ایفای نقش و انجام وظیفه کند. فرد کاسب، تاجر، زوج و زوجه و پزشک، هرکدام وظیفۀ مخصوص به خود را دارند. همینطور حکومت ها و ملت ها نیز باید به وظایف خود عمل کنند. خلاصه برای خودسازی بهاری است و آن، ماه رمضان است که فرامی رسد و پایان می یابد. انسان باید سعی کند در این ماه وظیفۀ خود را، هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران، انجام دهد. این نخستین وظیفۀ ما در ماه مبارک رمضان است.

بایستۀ دوم

انسان مؤمن وظیفه دومی هم در این ماه مبارک دارد که البته این وظیفه در طول سال برعهدۀ همگان است، اما چون در این ماه فرصت انجام آن مهیاتر است، می توان در این جهت موفق تر عمل کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بارها مؤمنان را با الفاظ مختلفی همچون: « فَلْيُبَلّغْ» و «أَلاَ فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ» و «فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ» به انجام وظیفۀ تبلیغ فرمان داده اند که همانگونه که بیان آن رفت، اینگونه اوامر تنها متوجه مشافهین نیست، بلکه همه مخاطب آن هستند. روایت: «حَلالُ مُحمدٍ حلالٌ أبداً إلي يوم القيامة وحرامه حرامٌ أبداً إلي يوم القيامة؛[11] حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا قيامت حرام است»، نیز مشعر به این معناست که باید این فرمان تا روز قیامت به دیگران منتقل شود.

باید بدانیم هرآنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه اثنی عشر علیهم السلام در طول حیات دنیوی خود، به آن امر کرده اند و فرد و یا جماعتی را به انجام آن دستور داده اند، این خطاب متوجه همگان تا روز قیامت است؛ چراکه این بزرگواران حجت های خدا و عدیل قرآن هستند، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین، قرآن و عترت را در کنار هم قرار دادند و فرمودند: «کتاب الله وعترتي».

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بارها در خطبه غدیر و در مناسبت های دیگر از واژه «فَلْيُبَلّغْ» استفاده کردند. لام در این کلمه لام امر و مشعر به وجوب است. پس با این حساب تبلیغ واجبات و ترک محرمات و حتی تبلیغ مستحبات و مکروهات لازم است. تبلیغ یعنی رساندن و بیان کردن فرمان خدا در جنبه ها و موضوعات مختلف. تبلیغ مستحبات و مکروهات و یا حتی بیان مباحات، مستحب و شایسته است، اما فرامین الزامی خدا که سرسلسلۀ آن ها عقاید و سپس احکام الزامیه، به معنای افعال واجب و ترک محرمات، باشند، واجبات کفائیه هستند. توجه داشته باشید که تبلیغ این موارد اگر به مقدار کفایت نرسد، در دایرۀ واجبات عینیه قرار می گیرند.

واجب امروز

سؤال مورد تأکید بنده این است که در عصر کنونی و امروز تبلیغ کدام یک از واجبات و ترک محرمات به حد کفایت رسیده است و مردم با آن ها آشنا هستند؟ در این میان امکان دارد بعضی از مؤمنان نسبت به برخی از مسائل شرعی یا اعتقادی و... اطلاعات کافی داشته باشند، اما در میان میلیون ها مسلمان، آیا تماماً به وظایف خود آگاهند؟ باید عرض کنم خیلی از مسلمانان از وظایف خود اطلاع ندارند. حال وظیفۀ رساندن این واجبات و... به آنان بر عهدۀ کیست؟ در چنین حالتی اگر فردی در ندانستن وظیفه اش مقصر باشد، نخست گناه ندانستن وظیفۀ شرعی برعهدۀ خود اوست و در مرحلۀ دوم شخص یا اشخاصی مقصر هستند که می توانستند به او بیاموزند، اما کوتاهی و اهمال کردند. اما اگر فرد در قبال ندانستن مسأله ای قاصر باشد، خودش گناهکار نیست، اما فردی که در این زمینه کوتاهی کرده است گناهکار و مسئول است.

آنطور که به خاطر دارم، مرحوم علامۀ مجلسی رحمه الله در یکی از کتاب های خود در توضیح این فراز از دعای امام صادق علیه اسلام که می فرمایند: «لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى»، گفته اند شاید مراد حضرت، عقاید باشد. به نظر بنده این بخش از دعا عقاید را نیز دربر می گیرد. با این حساب عقاید مردم در دنیای کنونی تا چه اندازه سلیم و صحیح است؟ حتی نزدیکان و بستگان و دوستان و آشنایان ما تا چه میزان از عقاید صحیح برخوردار هستند؟ تا چه مقدار توحید و عقیده بی نقصی دارند؟ همینطور تا چه میزان به عدل خدا و نبوت و امامت و معاد و... باور دارند؟ میزان سلیم بودن این مسائل مهم در مردم فعلی بسیار کم است، چه رسد به سایر مسائل. این موضوع اهمیت تبلیغ و انتقال منطق صحیح اسلام را دوچندان می کند. در زمان فعلی من فیه الکفایه وجود ندارد و این موضوع به واجب عینی مبدل گشته است.

قرآن کریم در رابطۀ رخدادهای سال هشتم هجرت و یک سال و نیم قبل از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله در سورۀ نصر توضیحاتی داده و فرموده است: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ، وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللهِ أَفْوَاجًا؛ به نام خدای رحمتگر مهربان، چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد، و ببينى كه مردم دسته‏ دسته در دين خدا درآيند». این سوره بیان می کند که در آن سال مشرکان گروه گروه اسلام آوردند و حتی نصارا و یهودیان دسته دسته مسلمان شدند. به گواه تاریخ و روایات که بخشی از آن در کتاب بحارالانوار ذکر شده است، غیرمسلمانان در دسته های صد نفری یا هشت نفری یا سیصد نفری و هزار و پانصد نفری، به محضر پیامبر صلی الله علیه وآله می آمدند و به ایشان و دین اسلام ایمان می آوردند. در عام الوفود که آخرین سال عمر مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، مردم و قبایل مختلف دسته دسته به اسلام ایمان آوردند. «وفد» یعنی «یفد»، یعنی به صورت گروه و هیئت می آیند. به این معنا که گروه ها و دسته ها به نمایندگی از قبایل مختلف به محضر پیامبر صلی الله علیه وآله می آمدند. از این رو به گروه زائران نیز وفد گفته می شود و در روایت وارد شده است: «الحاج والمعتمر وفد الله»، یعنی حاجیان به سمت خدا می آیند. اما آیا اکنون در دنیا و زمان ما کفار و سایر مردم فوج فوج به اسلام ایمان می آورند؟ چرا این گونه نیست؟ چه اتفاقی رخ داده است که رغبتی در دنیای فعلی به اسلام نشان داده نمی شود؟ وظیفۀ رسیدگی به این بی رغبتی نسبت به اسلام و روشنگری دربارۀ این دین الهی به عهدۀ کیست؟ اسلام و منطق اسلام که تغییری نکرده است و همان اسلامی است که پیامبر صلی الله علیه وآله رسول آن بودند. قرآن هم که همان قرآن است. پیامبر صلی الله علیه وآله و عترت پاک ایشان نیز که همان ها هستند و معارف آنان هم تفاوتی نکرده است. پس چرا علی رغم انتشار بیشتر اسلام نسبت به آن زمان، که به وسیلۀ شبکه های ماهواره ای و تلویزیون ها و روزنامه ها و مجلاتی که در اختیار مؤمنان است مضافاً بر فعالیت هایی که در مجالس دینی و حوزه های علمیه و دانشگاه ها صورت می گیرد و به انتقال معارف سرعت و کمیّت بخشیده است، نتیجۀ مطلوبی حاصل نشده است؟ آیا یهودیان ساکن در کشورهای اسلامی در حال اقبال به اسلام هستند؟ در ده سال گذشته چه تعداد یهودی در کشوری اسلامی مسلمان شده است؟ همین سؤال در رابطه با نصارا و بوداییان و مجوسی ها و منحرفان از اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؟ چرا اینان رغبتی به اسلام ندارند؟ باید دید چه کسانی در این زمینه مسئولیت دارند و چه کسانی در این مورد مقصر هستند؟ اکنون وظیفۀ همگان است که در حدّ توان خود، در این مسیر ایفای نقش و انجام وظیفه کنند.

منشأ انحراف در اسلام

افرادی پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله چشمۀ زلال اسلام را مکدر و آن را از مسیرش منحرف کردند. البته امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام، که به نص صریح قرآن کریم در آیۀ مباهله، نفس پیامبر صلی الله علیه وآله معرفی شده اند، در چند سال حکومت خود همانند ایشان عمل کردند. اما پس از ایشان بار دیگر در دوران حکومت بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و عثمان و سایر خلفا، از روند رشد اسلام کاسته شد و سبب آن نیز عملکرد بد و برخوردهای نادرستی بود که در تاریخ اسلام و توسط برخی از مسلمان ها رخ داد؛ چه آن هایی که در رأس حکومت بودند، و چه برخی غیر از آنان. عرب زبان ها مثالی دارند که می گوید: «الخیرُ یعم والشّرُ یعم». این ضرب المثل بیان می کند که خوب و یا بد بودن تعمیم داده می شود.

برفرض مثال اگر شما یکی از اعضای یک فامیل را انسان خوبی یافتید، خوب بودن این فرد را به کل فامیل و خاندان او تعمیم می دهید. عکس این قضیه نیز صادق است، به این معنا که اگر یک فرد از فامیلی را انسان بد و نادرستی دانستید، بدی او را به کل فامیل و اقوامش تعمیم می دهید و به تمامی افراد آن خاندان سوء ظن پیدا می کنید و طبق سوء ظن خود با آنان مواجه می شوید. این یک امر طبیعی است. غالباً افراد مختلف در نقاط مختلف همین گونه هستند و طبق حسن ظن و سوء ظن خود رفتار می کنند. جهان امروز نیز به سبب عملکردهای نادرستی که در طول تاریخ اسلام وجود داشته است، به این دین سوء ظن پیدا کرده است. به همین دلیل امروزه یکی از مسائل بسیار بسیار مهم که به دلیل نبود من فیه الکفایه، پرداختن به آن به واجب عینی مبدل شده است و هرکس در حد توان باید به آن اهمیت دهد، معرفی اسلام حقیقی و حقیقت اسلام است؛ همان اسلامی که در دعای حضرت امام صادق علیه السلام به آن اشاره شده است.

اسلام دروغین

ما در دنیای کنونی و در تاریخ گذشتۀ اسلام (به جز زمان حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام) شاهد اسلام دروغین و اسمی بودیم که تنها نامی از اسلام را با خود دارد و واقعیت و ماهیّت اسلام را پنهان کرده است. همانگونه که در ابتدای سخن اشاره کردم، مسلمان منافق طبق فرمودۀ قرآن از کافر بدتر است و از آنان به «هُمُ الْعَدُوُّ» تعبیر شده است. روایات نیز مؤید این مطلب هستند. اکنون وظیفه ای بر عهدۀ ماست که میان اسلام دروغین که نماد آن بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و... بودند، و اسلام صحیح، تمییز داده شود تا بر بشر اتمام حجت شود.

آیا کفار و ملحدانی که اکنون در دنیا هستند و همینطور انواع فساد عقیده ای که وجود دارد، قابل اصلاح و تغییر نیستند؟ چرا قابل اصلاح نباشند؟ درست است که این کار مستلزم پول، تلاش، اندیشه، زحمت و مشورت و صدها نیازمندی دیگر است، اما شدنی است. تهیۀ مقدمات وجود واجب مطلق واجب است و باید به آن پرداخت. این امور جزو واجبات مطلقه هستند.

تبلیغ امامت

ازجمله موارد دیگری که امر «فلیبلغ» به آن توجه می دهد، تبلیغ امامت ائمه اثنی عشر است که در روز غدیر و غیرغدیر به آن اشاره شده است. اکنون چه تعداد از کسانی که به نماز و روزه و حج معتقد و پایبند هستند، خلافت بلافصل امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام را پذیرفته اند؟ اسلام دروغین که پیامبر صلی الله علیه وآله از آن به اسلام اسمی تعبیر کردند و فرمودند: «لا یبقی من الإسلام إلا إسمه»، امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند و قتل ایشان را واجب شمرد، با این توهم که نعوذ بالله ایشان مرتد شده است. این اتفاق در زمانی رخ داد که فقط پنجاه سال از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله گذشته بود و صدها تن از اصحاب ایشان حضور داشتند. در چنین زمانی اینان فتوا دادند که امام حسین علیه السلام از دین جدش خارج شده و قتل ایشان واجب است. در روایت وارد شده است که آن ها قربةً إلی الله حضرت امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند: «كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى الله عَزَّ وَجَلَّ بِدَمِهِ؛[12] همه می‌ خواستند با ریختن خون او به خدا نزدیک شوند». این افراد غالباً در خطای خود مقصر بودند و عذری برایشان باقی نمانده است.

تاریخ را مطالعه کنید. بنده در جایی از تاریخ خوانده ام که منصور کلمه ای به امام صادق علیه السلام نسبت داد که با همین یک کلمه مستحق میلیون ها لعن و نفرین شد، حتی این مقدار هم برایش کم است. او در جریانی حضرت امام صادق علیه السلام را طلبید و ایشان را با لفظ «یا عدو الله؛ ای دشمن خدا» خطاب کرد. تاریخ را مطالعه کنید تا پی ببرید که چه کسی به چه شخصیتی چنین نسبتی داده است. و ما امروز متأسفانه شاهد آن هستیم که از منصور فتوای شرعی نقل کرده اند. در کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الأمصار فتاوای منصور و امثال او گردآوری شده است و در بازار نیز موجود است.

حضرت امام صادق علیه السلام قادر بودند با یک دمیدن، منصور را به دود، و نه به زغال، تبدیل کند، یعنی می توانستند کاری کنند که برای منصور حتی حجمی از بدن هم باقی نماند، اما بنا نبود چنین شود، زیراکه بشر باید امتحان می شد و «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ؛[13] تا هركس (به گمراهى) هلاک مى‌ شود، از روى حجّت و آگاهى هلاک شود» محقق می گردید.

تبلیغ در ماه رمضان یکی از واجبات عینی است که انسان باید به اندازه قدرت و توانش به آن بپردازد. در این میان ماهواره ها ازجمله وسایل تبلیغ و تحقق امر «لیبلغ» هستند. بلوغ در تبلیغ یعنی رساندن به همگان. اهل ضلال و فساد و کفر در دنیای امروزی از چند هزار ماهواره برخوردارند؟ حدود هفت تا ده سال قبل، شخصی که با این مسائل آشنا بود، به بنده گفت آن ها بیش از بیست و سه هزار ماهواره دارند. ببینید چه مقدار از آن ماهواره ها، مسائلی که حضرت امام صادق علیه السلام در دعای خود به آن اشاره کرده اند را تبلیغ می کنند؟ چه تعداد از آن ماهواره ها برای اهل بیت علیهم السلام تبلیغ می کنند؟ چند ماهواره از توحید می گوید؟ امروزه با نام توحید، با نام اسلام، سر می برند، آن هم سر مسلمانان و نه سر کفار را. داعش و امثال داعش قربة إلی الله دست به چنین کاری می زنند. گناه چنین کاری متوجه کیست؟ در مرحله اول خود آن ها مقصر هستند و پس از آن، گناه این جنایت ها به عهدۀ کسانی است که می توانستند مقدمات وجودی را برای هدایت آن ها تهیه کنند و بتوانند حتی یک یا دو نفر، یا صد و هزار و حتی از یک میلیون تا ده میلیون انسان را هدایت کنند، اما در این زمینه کوتاهی کردند.

مشرکان مکه بیست سال با رسول خدا صلی الله علیه وآله مسلحانه جنگیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سیزده سال در مکه مکرمه بودند و به ارشاد مردم پرداختند و سپس هشت سال هم در بیرون مکه و در مدینه منوره به کار خود ادامه دادند. کفار، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله را شکنجه می کردند و می کشتند و ماجراهای عمار و یاسر و امیه و سمیه و یک عده دیگر پیش آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله عده ای از اصحاب خود را نیز از مکه فراری دادند و خارج کردند و در نهایت خود نیز مکه را به مقصد مدینه ترک گفتند. پس از سال ها نزاع و جنگ مسلحانه سرانجام پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله پیروزمندانه مکه را فتح کردند. اما نکتۀ حائز توجه در ماجرای فتح مکه و پس از آن، این است که ایشان حتی یک نفر را مجبور به پذیرش اسلام نکردند. خلاف چنین چیزی در تاریخ رسول خدا صلی الله علیه وآله نیامده است.

همینطور امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در زمان خلافتشان حتی یک نفر را مجبور به بیعت با خود نکردند. این عملکردها زیبایی اسلام نیستند؟ این ها زیبایی های بی نظیر اسلام هستند که در تاریخ بشر سابقه ندارند. اینکه حاکمی پیروز شده و مکه را فتح کرده، اما کسی را مجبور به بیعت نمی کند، بی نظیر است. همینطور نقل شده است که کسی به ظاهر مسلمان، رو در روی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به ایشان ناسزا گفت و سپس ایشان را ظالم خطاب کرد، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هیچ برخوردی با او نکردند.

همینطور در نهج البلاغه وارد شده است در زمان حکومت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شخصی به ایشان خطاب کرد و گفت: «قاتله الله؛ خدا این کافر را بکشد». در این هنگام مأموران مسلح حکومتی نیز حضور داشتند و خواستند نسبت به این جسارت واکنش نشان دهند. طبق حکم خدا سبّ کننده به امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام چه عقوبتی باید بشود؟ با این حال امیرمؤمنان علیه السلام جلوی اصحاب را گرفتند و اجازه ندادند به آن مرد آسیبی برسانند. چنین اشخاصی مستحق عقوبت بودند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام متعرض آنان نشدند.

امیرمؤمنان علیه السلام در این ماجرا جمله ای فرمودند که در تاریخ بی نظیر است. به کتب تاریخی مراجعه و جواب امیرمؤمنان علیه السلام به دشنام دهندۀ خود را بیابید. آنگاه پی خواهید برد که ما از چه گوهرهایی برخورداریم، اما متأسفانه دنیا از آن محروم مانده است. پر کردن این خلأ نیازمند تحمل زحمت های فراوان است. ممکن است برخی علم و تسلط لازم را برای رسیدن به این مقصود نداشته باشند، اما آنان نیز اگر تلاش کنند و اطلاعات و آموخته های خود را ارتقا دهند، بیشتر موفق خواهند بود. همگان باید در این راه تلاش کنند و زحمت بکشند، چه طالبان علوم حوزوی و چه دانشگاهیان باید در جهت کسب این معارف و آشنایی با آن گام بردارند و از هیچ تلاشی دریغ نکنند.

در ماجرایی دیگر شخصی به ظاهر مسلمان از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تعبیری کرده است که در قرآن نیز ذکر شده است. به راستی اگر این تعابیر و رخدادها در قرآن و روایات موجود نبود، رغبتی هم برای بیان آن نمی ماند. برای درک بهتر مطلب نکته ای ادبی از ادبیات عرب را بازگو می کنم. در زبان عربی و فارسی به فرد دون مایه و حقیر، ذلیل می گویند. حال اگر در زبان عرب از واژه «اذل» استفاده کردند، به معنای ذلیل تر است. اما اگر برای شخصی واژۀ «الاذل» همراه با الف و لام را به کار بردند، همانطور که آشنایان با علوم و نحو و لغت عرب می دانند، به این معناست که کسی حقیرتر از این فرد در دنیا وجود ندارد. حال با این حساب، یکی از مسلمانان زمان پیامبر صلی الله علیه وآله پشت سر ایشان راه می رفت و ایشان را با لفظ «الاذل» خطاب می کرد. در قرآن کریم به این ماجرا اشاره شده است و اینگونه آمده است: «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ؛[14] قطعاً آنکه عزتمندتر است آن زبون تر را از آنجا بيرون خواهد کرد».

در تفصیل این ماجرا گفته اند که فرزند این شخص منافق به خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد اگر قرار است پدرم کشته شود، اجازه دهید من او را بکشم تا غیرت من برضد قاتل او برانگیخته نشود. در این جمله این معنا مستتر است که همه می دانستند سزای این فرد به دلیل سبّ و توهین به پیامبر صلی الله علیه وآله، چیزی جز مرگ و کشته شدن نیست. اما پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در فرمانی بی نظیر دستور دادند کسی به آن منافق آسیبی نزند و او را به حال خود واگذارند. آیا نظیری برای این گوهر درخشان در تاریخ بشر می توان یافت؟ مگر چنین چیزی در تاریخ خود آن بزرگوار و تاریخ حکومت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام یافت شود. پرسش من این است که آیا دنیا از چنین رخدادهایی در تاریخ اسلام اطلاع دارد؟ یا اینکه چند درصد از جوانان مسلمان از آن اطلاع دارند؟ چرا آنان از این معارف، دور و بی اطلاع هستند؟ دلیلش این است که به فرمان «فلیبلغ» توجه نشده است.

چند مقایسه تاریخی

برای روشن تر شدن مطلب و عمق فاجعه، این رفتار و سیرۀ تابناک را در کنار عملکرد دیگر حکومتداران قرار دهید. به عنوان مثال کتب تاریخی و حتی کتب عامه نقل کرده اند که در مدت حدود چهار سال و اندی از حکومت امیرمؤمنان علیه السلام خراج مصر به دست ایشان می رسید، اما ایشان درهمی را برای خود غصب نمی کردند. پس از ایشان حکومت به دست معاویه افتاد و او از سال چهل تا شصت هجری به مدت بیست سال حکومت کرد. در تاریخ ذکر شده است که هر سال مبلغ سه میلیون دینار طلا از خراج مصر به دست معاویه می رسید و به اعتراف کتب تاریخی عامه او یک سوم از آن را برای خود مصادره می کرد. هر هزار دینار طلا معادل بیش از سه کیلو طلا و هر یک میلیون دینار طلا بیش از سه تن طلا می شود. حال حساب کنید هرسال سه میلیون دینار طلا، معادل نُه تن طلا، فقط از مصر به دست معاویه می رسید و او یک سوم آن را برای خود مصادره می کرد. چنین مبلغی به دست امیرمؤمنان علیه السلام نیز می رسید، اما آن ولی خدا درهمی را برای خود کنار نمی گذاشتند. این دو سیره را کنار هم قرار دهید و جهانی کنید تا دنیا و مسلمانان فریب خورده، معاویه و امیرمؤمنان علی علیه السلام را از هم بازشناسند. این کار واجب عینی است. از آن زمان تا عصر ما میلیون ها انسان نماز گزار و روزه گیر، که برخی قاصر و برخی مقصر هستند، از معاویه تجلیل می کنند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در دوران حکومتشان بارها مورد فحش و ناسزا قرار گرفتند. ایشان را نعوذ بالله تکفیر کردند و شمشیر برداشته به جنگ ایشان آمدند، به ایشان گفتند باید از کرده های خود توبه کنی، اما ایشان با کمال گذشت و رحمت با آنان برخورد کردند. حتی زمانی که عده ای برضد ایشان جنگ افروزی کردند و امیرمؤمنان علیه السلام نیز به دفاع پرداختند، به محض آنکه دشمنان شمشیرهای خود را کنار گذاشتند، ایشان نیز جنگ را کنار گذاشتند و آنان را به حال خود رها کردند. با این حال باز همان کسانی که مرتکب جنایت و قتل در جنگ ها شده بودند، ایشان را سب می کردند و به آن حضرت ناسزا می گفتند.

در عین حال نمونه هایی را از تاریخ نقل می کنم و توصیه می کنم به تاریخ مراجعه کنید و خود این مطالب را مطالعه و با سیرۀ امیرمؤمنان علی علیه السلام مقایسه و در اثری گردآوری کنید.

تاریخ نگاران در کتب خود آورده اند که معاویه تنها در یک واقعه بیش از سی هزار مسلمان اعم از زن و مرد و کودک و بزرگسال را که به نماز و روزه مقید بودند، به قتل رساند. به دستور او بعضی از این بینوایان زنده زنده آتش زده شدند، برخی دیگر خانه هایشان را بر سرشان خراب کردند و عده ای را نیز گردن زدند. تاریخ، کشتن این تعداد بی گناه، آن هم در یک رخداد، را برای دو نفر ذکر کرده است؛ یکی برای معاویه و دیگری برای متوکل.

متوکل مأمور صفاک و خونریزی به نام بُغای داشت. در ماجرایی به متوکل گفتند عده ای در منطقه ای که در تاریخ ذکر شده است، برضد شما صحبت کرده اند. متوکل نیز این فرد جلاد را به آن منطقه فرستاد و او بیش از سی هزار نفر را کشت. مگر در منطق اسلام پاسخ حرف، کشتن است؟ مگر به این دلیل افراد را باید حبس کرد؟ ملاک اسلام سیرۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است. در تاریخ چه بسیار افرادی را به خاطر حرف زدن و اعتراض کردن به زندان انداختند و یا آنان را کشتند. آیا چنین چیزی مورد تأیید اسلام است؟ اگر اسلام چنین اقداماتی را تأیید کرده است، نشان بدهید. چنین چیزی هرگز ازسوی اسلام تأیید نشده است. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به سبب چنین رفتارهایی فرمودند: «لا یبقی من الإسلام إلا إسمه».

آیا عملکردهایی که امروزه در کشورهای اسلامی شاهد آن هستیم، موافق و مطابق با اسلام است یا تنها اسمی از آن است؟ جانیانی که در عاشورا مرتکب جنایت بزرگ تاریخ در حق امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب ایشان علیهم السلام شدند، در عصر عاشورا خود را در آب فرات شستند و وضو گرفته، نماز جماعت خواندند. آیا آنان ملاک اسلام بودند؟! مرتکبان این جنایت تنها نامی از اسلام و نشانی ظاهری از این دین الهی داشتند، اما اسلام از این رفتار بیزار است. شما اگر نام دارویی را بر روی کاغذی بنویسید و فرد بیماری آن کاغذ را ببلعد، و یا اگر نام دارویی را فقط بر زبان بیاورید، آیا بیمار بهبود می یابد؟ یقیناً چنین چیزی ممکن نیست، پس چگونه است که اسم اسلام را حقیقت اسلام تلقی می کنند؟!

در نقل تاریخی دیگری آمده است که بُغای وارد شهر قم شد. مردم قم که از شیعیان بودند و از سابقه ننگین بغای اطلاع داشتند، از ترس به خود می لرزیدند. بزرگان این شهر نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نوشتند و از ایشان درخواست کردند برای دفع شر بغای دعا کنند. آن حضرت نیز دعایی کردند و خدای متعال شرّ بغای را از مردم قم دور و او این شهر را ترک کرد.

متوکل در جریانی دیگر بغای یا شخص دیگری را به شهری که سر مخالفت با متوکل برداشته بودند، فرستاد. به گفته تاریخ پنجاه هزار نفر در این شهر زندگی می کردند. فرستادۀ متوکل دستور داد در تمام آن شهر نفت ریختند و درهای شهر را بسته و آن شهر را با ساکنانش آتش زدند.

این جانیان تا امروز به عنوان خلفای بنی العباس شناخته و معرفی می شوند. اینان خلیفۀ چه کسانی هستند؟ با تأسف فراوان، ابن عربی، که توسط برخی مورد تجلیل قرار می گیرد، در کتاب خود از متوکل نام می برد و صفات پیامبر صلی الله علیه وآله را به او نسبت می دهد. مثلاً او در کتاب خود برای پیامبر صلی الله علیه وآله خلافت واقعی و ظاهری قائل می شود و همین مقام را برای متوکل نیز می داند.

عمل به امر «لیبلغ» برای چه زمان و موردی است؟ اصحاب مال و ثروت باید بدانند که صرف مال در راه تحقق این امر بر آنان واجب عینی است. همینطور آن دسته از جوانانی که توانایی دارند، باید به وسیلۀ مطالعۀ تاریخ با آن آشنا شوند و در این زمینه کسب علم و تحصیل کنند تا از ساحت مقدس قرآن و رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند.

این دو شیوۀ عملی باید از هم باز شناخته و جدا شود. با ابراز تأسف فراوان، مسائلی را که عرض کردم حتی برخی از جوانان خودمان هم از آن اطلاع ندارند. چرا جوانان با تاریخ آشنا نیستند و از این مسائل اطلاع ندارند، در حالی که آنان، خود باید مبلّغ و مدافع دین باشند؟ این اطلاعات را باید به جوانان هم رساند.

تاریخ را ملاحظه و بررسی کنید. در تاریخ وارد شده است که منصور دوانیقی خانه حضرت امام صادق علیه السلام را به آتش کشید. خانه ها در آن زمان از جنس آهن ساخته نمی شدند، بلکه ترکیبی از خشت و چوب و قابل اشتعال بودند. در ساخت مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله نیز از نخل خرما استفاده شد. پیامبر صلی الله علیه وآله به کمک اصحاب زمینی را انتخاب و حفر کردند. در مراحل ساخت این مسجد قسمت زیرین را به وسیلۀ خشت به مقدار یک ذراع [دو وجب] بالا آوردند و پس از آن هر یک متر یا دو و سه متر تکه ای از درخت خرما قرار دادند تا به سبب استحکام بنا شود و خشت های کارگذاشته شده را حفظ کند. در عصر ما هم به جای تکه های چوب از آهن استفاده می کنند. خانه هایی که در آن زمان ساخته می شد، به سبب مرکب بودن از خشت و چوب، در برابر آتش مقاومت نداشتند و شعله ور می شدند. امثال منصور نیز همین گونه یک شهری را به کلی به آتش می کشیدند. یا مثلاً درِ منازل را آتش می زدند.

منصور همین جنایت را با حضرت امام صادق علیه السلام کرد و درِ منزل ایشان را به آتش کشید. در منازل قدیمی غالباً در پشت درِ ورودی، دهلیزی برای ورود به حیاط تعبیه می کردند. منزل امام صادق علیه السلام نیز چنین بود و در ابتدای ورودی منزل دهلیز و دالونی قرار داشت که سقف آن از چوب بود. در این ماجرا درِ منزل و سپس سقف دهلیز آتش گرفت و شعله زبانه می کشید. تقدیر خدا بر آن شد که آسیبی به حضرت امام صادق علیه السلام وارد نشود و طبق گفته تاریخ ایشان وارد این دهلیز شعله ور شدند و فرمودند: «اَنَا ابنُ اَعراقِ الثَّری اَنا ابنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ؛[15] منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پراکنده اند، منم فرزند ابراهیم خلیل».

«اعراق» جمع عِرق به معنای رگ و ریشه است، مانند درخت که ریشه در زمین دارد و در عربی فصیح از آن به جدور تعبیر می کنند. «ثری» هم به معنای زمین است. این کلام حضرت صادق علیه السلام به این معناست که من فرزند ریشه های زمین هستم، یعنی من از امروز نیستم.

در هنگام آتش زدن منزل حضرت، اهل و عیال حضرت راه گریزی نداشتند و پریشان و مضطرب شدند. فردای آن روز شخصی به محضر ایشان رسید و ایشان را گریان دید. به امام علیه السلام عرض کرد خدا را شاکریم که در این حادثه به شما و اهل و عیالتان آسیبی نرسید. امام صادق علیه السلام فرمودند آن هنگام که پریشانی کودکان و دختران را دیدم به یاد آتش زدن خیمه ها در روز عاشورا افتادم و به این خاطر می گریم.

با این حال و با تمام جنایاتی که منصور مرتکب شد، او را به عنوان یکی از خلفا می شناسند. آیا زمان آن نرسیده است که حقیقت اینان آشکار شود؟ در زمان فعلی امکانات و وسایل برای این هدف مهیا و کم و بیش دنیا از آزادی برخوردار شده است. امروز حتی در بسیاری از کشورهای اسلامی آزادی نسبی وجود دارد که سابق بر این وجود نداشت. فجیع ترین رویداد در تاریخ بشر، واقعه عاشوراست. اهل بیت علیهم السلام چه بسیار زحماتی را متحمل شدند و مورد آزار و ظلم قرار گرفتند تا حضرت امام زین العابدین علیه السلام بتوانند بخشی از آن را به مردم کوفه منتقل کنند. تبلیغ عاشورا در زمان ما با آن زحمات همراه نیست. جوانان و دختران و پسران غیرتمند و مسلمان و مؤمن شیعه تصمیم بگیرند و در این ماه رمضان برای آیندۀ تاریخ کاری کنند. این کار شدنی و ممکن است. جوانان دختر و پسر، چه آنان که در کشورهای اسلامی هستند و چه آن هایی که در کشورهای غیر اسلامی ساکن هستند، تمایز و وجه افتراق اسلام اسمی و اسلام حقیقی را به جهان برسانید. افرادی که توانایی دارند، نباید در این زمینه کوتاهی کنند. این مسأله یک واجب عینی است. نباید در این مسیر کوتاهی کرد. زنان و مردان مؤمن، مخصوصاً جوانان و علی الخصوص جوانان تحصیل کرده در حوزه و دانشگاه، در این مسیر باید همت به خرج دهند.

«عُدَّ نَفْسَكَ مِنْ اَصْحابِ الْقُبُور». به این بیندیشید که روزی انسان گرفتار مرگ و قبر می شود. در آن زمان اگر کسی از این مسائل آگاه بود و توانایی انجام وظیفه داشت، اما کوتاهی کرد، چه جوابی در برابر خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام خواهد داشت؟ اهتمام و تلاش در این زمینه در طول سال برعهدۀ همگان و واجب عینی است، اما ماه رمضان بهاری برای انجام این وظیفه است.

سخن پایانی

در پایان همگان را به خودسازی و معرفی اسلامی حقیقی در این ماه توصیه می کنم. هر جوانی می تواند از هم اکنون تصمیم بگیرد تا آخر عمر واجبی را ترک نکند و مرتکب حرامی نیز نشود. باید واجبات و محرمات را شناخت. شوهران باید بدانند چه چیزهایی بر آنان واجب و چه چیزهایی حرام است. همینطور بانوان باید از واجبات و محرمات خود آگاهی پیدا کنند. این کار باید تا جایی ادامه پیدا کند که دیگر کسی حتی مرتکب مکروهات نیز نشود و به مستحبات هم پایبند گردد.

امیدوارم خدای عزوجل به همه ما و دیگران مخصوصاً به جوانان و نوجوانان و دختران و پسران مؤمن توفیق دهد تا با استفاده از امکاناتی که امروز نسبت به قبل بیشتر فراهم است، علی رغم سختی ها و مشکلات، اسلام اسمی و اسلام حقیقی را در جهان از هم جدا کنند و دنیا را با اسلام حقیقی آشنا کنند. باید از خود و خانواده شروع کرد، بدون آنکه به کسی تعدی یا آزاری رسانده شود. هیچ کس اجازه ندارد فردی را به اسلام و مسلمان شدن مجبور سازد. همینطور کسی نباید فردی را به مؤمن بودن یا مثلاً نماز خواندن اجبار کند. دعوت به تمام این ها باید همانند سیره و روش رسول خدا صلی الله علیه وآله همراه با اخلاق باشد، همانطور که قرآن کریم فرموده است: «لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ؛[16] مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود». اسوه به معنای سرمشق است، پس باید در راه تبلیغ دین از رسول خدا صلی الله علیه وآله و همینطور از امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام که نفس پیامبر صلی الله علیه وآله هستند، سرمشق گرفت. البته تمامی چهارده معصوم علیهم السلام اسوه و سرمشق هستند، اما از آنجایی که این دو حجّتِ خدا حکومت کردند، همگان را به آموختن از ایشان سفارش نمودم.

فتوحات اسلامی، ننگ تاریخ

حکومت های اسلامی نیز باید مقداری غیرت پیدا کنند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام بیاموزند. به مناسبت عرض کنم وقایعی که از آن به فتوحات اسلامی یاد می شود، از منظر روایات تماماً مردود و غلط است؛ چراکه مخالف سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هیچ مملکتی را به وسیلۀ زور و جنگ فتح نکردند و تمام جنگ های ایشان دفاعی بود. بنده در مناسبت های مختلف بارها به این موضوع پرداخته ام.

مرحوم شیخ محمد جواد بلاغی دو کتاب بسیار ارزشمند به نام های اَلهُدیٰ اِلی دینِ المُصطَفیٰ و الرحلة المدرسية، والمدرسة السيارة في نهج الهدی دارند که در یکی از آن دو کتاب به جنگ های پیامبر صلی الله علیه وآله پرداخته است. با مطالعۀ این کتاب پی خواهید برد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله حتی یک جنگ ابتدایی نداشتند و تمام جنگ های ایشان دفاعی بوده است. این مطالب باید به دنیا برسد.

دنیا باید بداند بنی امیه و بنی العباس چه کسانی بودند. امروز تاریخ آنان و امثال معاویه و متوکل و مأمون در دسترس دنیا است و همین سبب شده است که دنیا از اسلام رویگردان شود که باید در این زمینه و در جهت بازشناساندن اسلام اسمی و اسلام حقیقی فعالیت کرد.

وصلّی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین

[1]. البقرة : 25.

[2]. کافی، ج4، ص74.

[3]. بحارالأنوار، ج2، ص109، ح14.

[4]. اعراف: 176.

[5]. انفال: 42.

[6]. حجرات: 14.

[7]. نهج البلاغه، ج1، ص۴۷۵.

[8]. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۷۳.

[9]. نهج البلاغه، ج1، ص۱۹۰.

[10]. عیون الحکم والمواعظ، ج1، ص 202، الإمامُ عليٌّ عليه السلام: «تَخَيَّرْ لِنَفسِكَ مِن كُلِّ خُلقٍ أحسَنَهُ فإنَّ الخَيرَ عادَةٌ».

[11]. الاصول الكافي (دارالكتب الاسلامية)، ج1، ص58، ح19.

[12]. امالی شیخ صدوق، ص۴۶۲.

[13]. انفال: 42.

[14]. منافقون: 8.

[15]. اصول کافی، ج1، ص۳۶۷.

[16]. احزاب: 21.