LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"مرجع عالي قدر خطاب به ديدارکنندگاني از اصفهان وزنجان:"
سعادت ورضايتمندي از زندگي بستگي به مقدّم داشتن باورها بر خواسته ها دارد
کد 931
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 29 فروردین 1385 - 19 ربيع الأول 1427

 

همزمان با سالروز ميلاد فرخنده رسول رحمت حضرت محمدبن عبدالله صلي الله عليه وآله وزادروز مبارک فرزند ارجمندشان امام صادق عليه السلام، جمعي از جوانان زنجاني واصفهاني با حضرت آيةالله العظمي سيد صادق شيرازي در بيت ايشان در شهر مقدس قم ديدار کرده، به رهنمودهاي ارزشمندشان گوش جان سپردند.

ايشان پس از آرزوي قبولي خدمات حاضران به درگاه خداي متعال فرمودند: شما همگي جوان هستيد وان شاءالله به فضل الهي عمري طولاني در پيش خواهيد داشت. اما مهم ترين مسئله براي خودتان اين است که اين عمر را چگونه ودر چه راهي صرف کنيد تا سي الي پنجاه سال ديگر که پا به سن گذاشتيد وهم سن بنده شُديد وبه گذشته نگريستيد از عمر وگذشته خود احساس خرسندي کنيد. البته براي اين مسئله بايد از هم اکنون انديشيد. آدمي بايد در جواني تدبيري بينديشد تا در پيري وبزرگسالي از عمر گذشته پشيمان نباشد وسعادتمند باشد.

ايشان در ادامه فرمودند: خرسندي از گذشته واحساس سعادتمندي به هزاران امر بستگي دارد، ولي همه اين امور در اين يک نکته نهفته است که انسان به «باور»هاي خود عمل کند وپيرو «خواهش»هاي خود نباشد.

ايشان در توضيح اين مطلب افزودند: خداي متعال در وجود فردفرد ما دو نيروي متضاد قرار داده که يکي «باور»هاي انسان، وديگري «خواسته»هاي اوست. از هرکدام از ما که درباره ظلم يا دروغ پرسش شود بي درنگ مي گوييم ظلم کردن ودروغ گفتن بد است، ودر نهان خانه وجودمان به اين مطلب معتقديم که اين قبيل امور، کارهاي ناشايست وناپسندي هستند. ولي چه بسا هرکدام از ما «خواست»مان اين باشد که ظلم کنيم يا دروغ بگوييم. چه بسا انساني که به خوبي از بدي ستمگري آگاه است، در حالت خشم وقدرت، خواهش نفس او اين باشد که به زيردست خود دست ستم دراز کند. همچنين ممکن است نفس انسان خواستار فريب دادن کسي باشد، ولي در همان لحظه ـ هرچند بر زبان نياورد ـ در وجودش به خوبي بداند که چنين کاري روا نيست. تمام کساني که ستم مي کنند، وبه بيراهه گناه مي افتند وکار ناپسندي انجام مي دهند، اگر يک آن درنگ کنند وخود را جاي طرف مقابل بگذراند، از اين که مورد ستم وتجاوز قرار گيرند خرسند نخواهند بود. چنين کساني ـ هرچند بر زبان نياورند ـ به خوبي از بديٍ رفتار خود آگاهند وبر آن وقوف کامل دارند. در حقيقت چنين افرادي به بدي اعمال خود «باور» دارند، ولي «خواسته»هاي نفس ومطامع دنيوي آنان را از راه راست وعمل به باور ونداي وجدان باز مي دارد.

خداي متعال اين باورها وخواسته ها را در نهاد همگان قرار داده است. در روايات شريفه اهل بيت عليهم السلام، از باورها به «عقل» واز خواسته ها به «شهوات نفس» تعبير شده است. اين باورها همه جا با انسان است، واگر انسان به اندازه يک لحظه در کاري که مي خواهد انجام دهد تأمل کند، به آن وقوف مي يابد.

ايشان شرط خرسندي از گذشته را عمل به باورها دانستند وفرمودند: در پنجاه سال آينده کسي از شما نسبت به گذشته خود احساس خرسندي خواهد داشت که از امروز وهم اکنون تصميم بگيرد که در زندگي به دنبال باورها باشد، نه خواسته ها، وهرجا که باورها وخواسته هايي با هم در تضاد وتعارض بود، البته باور خود را بر خواهش نفس مقدم بدارد.

ايشان تأکيد کردند: اين کار فوق العاده دشوار است، ولي يک چيز است که اين کار دشوار را آسان مي کند وآن تصميم قاطع وعزم مردانه وجوانمردانه است.کسي که چنين تصميمي بگيرد سال ها بعد، از زندگي وگذشته خود خشنود است واحساس سعادتمندي خواهد داشت.

چنين کسي هرگز در کشاکش روزگار شکسته ودلمرده نمي شود وهيچ گاه به فکر خودکشي نمي افتد.

ايشان در تبيين مفهوم سعادت فرمودند: سعادت به پول، مقام، خويشاوندان بسيار، تندرستي، دانش واموري از اين قبيل بستگي ندارد؛ زيرا بسيارند پولداران وصاحب منصبان وپزشکان ودانشمنداني که دست به خودکشي مي زنند. سعادت امري باطني ومربوط به درون انسان است واگر درون شخص نباشد، اين امور برايش سعادت زا نخواهد بود.

مرجع عالي قدر در اشاره به بخش هايي از زندگي امام جعفر صادق عليه السلام اظهار داشتند: حضرت صادق عليه السلام از ناحيه ملوک بني العباس مورد آزار فراوان قرار گرفتند وچندين بار در بغداد، کوفه وحيره تبعيد، يا حبس شدند وتحت نظر قرار گرفتند. در يکي از اين تبعيدگاه ها يکي از علماي منحرف از اهل بيت کرسي تدريس داشت وامام صادق عليه السلام در آن شهر غريب بودند وکسي ايشان را نمي شناخت.

يک روز امام صادق عليه السلام در جلسه درس او حاضر شد. آن شخص پس از پايان جلسه به تنهايي بيرون آمد وامام صادق عليه السلام نيز در پي او روان شد. آن شخص به دکان ميوه فروشي رفت وپنهاني دو انار دزديد وسپس به نانوايي رفت ودو قرص نان دزديد وکسي او را نديد. سپس نزد فقيري رفت وآن دو قرص نان ودو انار را به او داد. امام صادق عليه السلام که شاهد تمام اين صحنه ها بودند از او پرسيدند: اين چه رفتاري بود که مرتکب شدي؟ آن مرد اصل ونسب امام را جويا شد وآن گاه که فهميد او جعفربن محمد صادق عليهماالسلام است به آن حضرت گفت: تو از دين جدت ناآگاهي واز اين رو اصل ونسب گرامي ات سودي به حالت نخواهد داشت. حضرت فرمودند: من نسبت به چه چيزي نادانم؟ گفت: نسبت به اين آيه که خداي متعال در آن مي فرمايد: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلاَّ مِثْلَهَا؛(1) هرکس کار نيکي انجام دهد ده برابر پاداش خواهد گرفت وهرکس کار بدي انجام دهد بيش از کار بدش کيفر نخواهد داشت». من در اين جا دو نان ودو انار دزديدم يعني چهار سيئه مرتکب شدم واين چهار چيز را به فقير صدقه دادم که چهل ثواب دارد. وقتي آن چهار گناه را از اين چهل ثواب بکاهيم، نتيجاً 36ثواب برايم منظور شده است. حضرت به او فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند! تويي که به کتاب خدا جاهلي. نشنيده اي که خداي متعال مي فرمايد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛(2) خدا [اعمال نيک] را فقط از پرهيزکاران مي پذيرد». تو با دزديدن دو انار دو سيئه وبا سرقت دو قرص نان دو سيئه ديگر مرتکب شدي. وقتي اين چهار چيز را بدون اجازه صاحبانش به کس ديگري دادي چهار سيئه ديگر نيز علاوه بر آن چهار گناه نخست مرتکب شدي.(3)

ايشان با اشاره با خنده دار بودن اين استدلال فرمودند: نکته اي که آن عالم منحرف بدان آگاهي نداشت اين بود که خداي متعال فقط اعمال افراد متقي را مي پذيرد وصدقه اي که از مال ديگري وحاصل دزدي است البته به درگاه خدا ناپذيرفتني است.

ايشان در بخش ديگري از سخنانشان فرمودند: در يکي از شهرهاي ايران دزدي زندگي مي کرد که جانب انصاف را نگه مي داشت واز توانگران ـ آن هم به قدر نياز خودش ـ سرقت مي کرد وروحيه انصاف وجوانمردي داشت. روزي کارواني از آن شهر قصد سفر به مشهد مقدس وزيارت امام رضا عليه السلام را داشت. رئيس آن کاروان به آن دزد پيشنهاد همراهي با آنان را داد، ولي او پيشنهاد را رد کرد وگفت: خيلي دوست دارم به پابوس امام رضا عليه السلام بروم، ولي نمي خواهم با پولي که از مردم دزديده ام به زيارت بروم. رئيس کاروان گفت: خرج سفرت با من. خواب ديده ام که امام رضا عليه السلام به من فرمود تو را با خودمان ببريم. دزد قبول کرد وبه رغم ترس واعتراض همسفران با آنان همراه شد. در يکي از گردنه هاي راه چند سارق مسلح جلوي اتوبوس آنان را گرفتند وهر چه پول داشتند از آنان دزديدند. آن دزد منصف ـ که يک سارق حرفه اي بود ـ بدون آن که سارقان آگاه شوند جيب آنان را زد وتمام اموال کاروانيان را به آنان بازگرداند وبدين ترتيب حکمت فرمان امام رضا عليه السلام بر همگان همراه شد. به برکت اين اتفاق مبارک آن دزد نيز توبه کرد وبقيه عمر خود را به کار شرافتمندانه سپري کرد واز صالحان وخوبان روزگار شد، تا جايي که مردم امانات خود را به او مي سپردند واو را امين مي شمردند.

ايشان افزودند: اين دزد در نهايت به باور خود عمل کرد وگذشته ها را جبران نمود. ولي آن عالم خود را فريب مي داد وخواهش وخيال خود را بر باور خود مقدم مي داشت.

ايشان در پايان تأکيد کردند: تقارن ميلاد رسول اعظم وبنيان گذار اسلام با مروّج تشيّع امري برخاسته از تصادف نيست وحساب خاصي در پس آن نهفته است. بکوشيم وتصميم بگيريم که از همين لحظه هميشه باورهايمان را بر خواسته ها وشهواتمان ترجيح دهيم.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

1. انعام(6)، آيه160.

2. مائده(5)، آيه27.

3. بحارالانوار، ج47، ص238 (باب 7ـ مناظراته عليه السلام مع أبي حنيفه...).